شاخصههای فرماندهی سرلشگر شهید منصور ستاری به روایت همرزمان
مثبتاندیش و در اندیشههای بزرگ
یکی از مقاطع درخور توجه زندگی شهید منصور ستاری دوران دانشگاه این شهید است که ناگفتههای زیادی از ویژگیهای رفتاری و شخصیتی ایشان از زیان همدانشگاهیانی که بعدها دوستان صمیمی و همرزمان او در عرصه دفاع مقدس شدند نهفته است.
روایت سورنا ستاری از لحظه شهادت شهیدبابایی
سورنا ستاری فرزند شهید سرلشکر منصور ستاری و معاون علمی و فناوری رئیس جمهوری روایتی جالبی را از لحظه شهادت شهیدبابایی نقل کرده است.
«عباس» و باورها
شهید سرلشگرخلبان عباس بابایی دارای یک بستر اعتقادی بود که مبنای رفتاری و اندیشه این شهید والامقام را شکل میداد. رفتارهایی که ریشه در عشق به اهل بیت به ویژه سید و سالار شهیدان، حضرت اباعبداللهالحسین(ع) داشت.
توجه حاج مصطفی
یکی از همراهان تیمسار مصطفی اردستانی، از توجه این شهید والامقام به حرمت بیتالمال و توجه او به این دست مسائل، خاطرهای خواندنی بیان میکند.
اسطوره خستگی ناپذیر
هر کسی مصطفی اردستانی را می شناخت و با او همرزم بود، می دانست چه روحیه و توان بالایی دارد و در راه انجام وظیفه خستگی نمی شناسند.
از پرواز تا پرواز
پانزدهم دی ماه 1373 و ساعت 06/30 صبح، هواپیمای جت استار حامل فرماندهان ارشد نیروی هوایی از جمله امیر سرلشکر شهید منصور ستاری فرمانده نهاجا و شهید مصطفی اردستانی از تهران به سمت کیش پرواز کرد...
شکست قهرمان نیروی هوایی پاکستان از شهید «مصطفی اردستانی»
نبرد هوایی شروع شد و بعد از چند لحظه، در میان حیرت حاضران، «مصطفی اردستانی» با چند مانور ماهرانه از سرگرد پاکستانی شات گرفت؛ یعنی هواپیما را طوری هدایت کرد که پشت سر هواپیمای دیگر قرار گرفت و به عبارت بهتر، در تیررس قرار گرفت و پس از پایان پرواز، سرگرد خلبان به نزد مصطفی که در آن زمان ستوان دوم بود، آمد و گفت: «تو قهرمانی، نه من».
سفارش قانونی
در نیمه های راه آهسته از او پرسیدم: «در نامه چی نوشتی؟» ابتدا ساکت ماند و چیزی نگفت. چند لحظه بعد، گفت: «می خواستی چی بنویسم؛ نوشتم طبق قانون در مورد نامبرده عمل شود!»
کلام نافذ
کلامش آنچنان نافذ بود و ایمان و اخلاصش چنان تأثیری بر جمع گذاشت که به یکباره نشاط رزم بر دوستان حاکم شد و بار دیگر همچون گذشته پا در رکاب آن قهرمان خستگی ناپذیر نهادند و داوطلبانه برای اجرای وظیفه الهی خود که حفظ اسلام و مرزهای کشور بود، رهسپار شدند.
بهانهای برای لغو دستور
شهید یاسینی در حالی که نگران به نظر می رسید، رو به من کرد و گفت: من در جریان بخشنامه ممنوعیت انتقال پرسنل به صورت تنبیهی نبودم، شخصی را به همدان منتقل کردهام، فکر کنم در حال تسویه حساب است. می خواهم به طریقی از انتقال او جلوگیری کنید، ولی طوری عمل کنید که دستور من لوث نشود و ایشان نیز از کرده خود متنبه شود.