منصور در محدودیتها
شهید منصور ستاری از ابتدا دریافته بود کسی جز کشور و مردمانش، همراه و یاور سختیها نیستند، بر همین اساس بود که توانست در دوران پر تلاطم و سختیهای محدودیت و جنگ، راه نیروی هوایی و دفاع از پهنه هوایی کشور را با خلاقیت و نوآوریهای منحصر بهفردش مدیریت کند.
روزهای که شکسته نشد
به اعتقاد بسیاری از همرزمان شهید ستاری، پایبندی این شهید بزرگوار به نکات ریز معنوی نکتهای است که ایشان را در نزد دیگران قابل احترام تر میکرد.
وقتی ثانیهها جاندار میشود
یکی از همرزمان شهید ستاری، از خلاقیت و جسارتی میگوید که موجب شد استفاده از ثانیهها به برتری منجر شود، یکی از چالشهای مهم در مواجهه رادارها با تجهیزات موشکی ضدراداری که رادارهای ما را مورد اصابت قرار میدادند حل شود و رادارهای ما در امان بماند.
چه شد که اشک ریختند
شهید ستاری در روزهایی که سامانه خنککننده یکی از سایتهای موشکی از کار افتاده بود، با خلاقیت و ابتکاری که به خرج داد زمینه را برای ادامه فعالیت این سایت فراهم کرد.
پاداش شکست
ساخت تجهیزات و قطعات مورد نیاز و حیاتی یکی از تأکیدات شهید ستاری فرمانده نیروی هوایی در دوران فعالیت ایشان بود و در این راه، به تلاشها هرچند به ثمر نمینشتند ارزش میگذاشت.
گامهای بلندی که در مسیر آموختن و آموزاندن برمیداشت
درباره ویژگیهای تربیتی و استعدادهای افراد در یادگیری، از منظر روانشناسان و محققان علوم رفتاری و تربیتی سخنهای بسیاری گفته شده و به رشته تحریر درآمده است.
دست یاری در بزنگاه
خرابی کولر و شدت گرما همه مان را کلافه کرده بود. یکباره زنگ منزل به صدا در آمد، سریع در را باز کردم. در عین ناباوری دیدم که جناب سرهنگ یاسینی پشت در ایستاده اند.
«منصور» و تلاشهای او برای آوردن یکی از جنگندهها به ایران
ستاری در یکی از سخنرانیهایش میگوید: «از زمانی که فیلم عملکرد جنگنده میگ-29 را دیدم تا زمانی که چرخ این جت جنگنده باند فرودگاه مهرآباد را لمس کرد، دو سال طول کشید.» آن شهید دو سال دوندگی و پیگیری کرد تا این جت جنگنده وارد ناوگان نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران شود.
افتخار را در چه میدانی؟
دخترم، شرط اين نيست که آدم از نعمت و ثروت به جايي برسد ؛ بلکه اگر شخصي توانست از پايينترين مراحل اجتماعي با سعي و زحمت خودش به جايي برسد اين براي او افتخار است و بايد او را ستود.
فرمانده همراه
پدرم وقتی صدای هواپیما را می شنود، بچه های برادرم را به داخل اتاق پرت می کند، اما ترکش های بمب به پاها و بدن پدرم اصابت و رگ پایش را قطع میکند. در آن وضعیت، با توجه به ازدحام مجروحان، پیدا کردن دکتر و درمانگاه خیلی دشوار بوده و تا ایشان را به دکتر برسانند بر اثر خونریزی شدید شهید میشود.