ناگفته‌ها

جنگ با محدودیت‌ها

جنگ با محدودیت‌ها

با پدید آمدن یک بحران جدید، اولویت‌ها تغییر می‌کند. کارهای ضروری‌تر بیش‌ترین حجم تمرکز و زمان را به خود اختصاص می‌دهند. راه برای کارهای حاشیه‌ای و جنبی بسته می‌شود.

نصر فرهادگونه بر بیستون محدودیت‌ها

نصر فرهادگونه بر بیستون محدودیت‌ها

مورد استفاده یک ابزار خراب چیست؟ اکثریت قریب به اتفاقمان «هیچ» را به عنوان پاسخ انتخاب می‌کنیم. اما اولین راه‌ همیشه بهترین نیست. تفاوت بهترین‌ها در همین نقطه است. این‌که از مواردی که به کار نمی‌آیند می‌توانند کارآمدی را به ارمغان بیاورند.

مجالی برای به سرانجام رسیدن
رزمنده و فرمانده

مجالی برای به سرانجام رسیدن

از اردیبهشت ماه سال 1373 برای به سرانجام رساندن کارهای ناتمام و روی زمین مانده تأکید بیش‌تری داشتید. انگار می‌دانستید فرصت زمین برای لمس حضورتان اندک است.

آغازی که پایانی نداشت

آغازی که پایانی نداشت

جنگ و همه تلاطم‌هایش تمام شد؛ اما آن‌چه به یادگار ماند، الگوهای ارزنده در اراده‌مندی، نهراسیدن از سختی‌ها و باور به توانستن بود.

لحظه‌های پراضطراب

لحظه‌های پراضطراب

گاهی لازم است در لحظه تصمیم‌هایی با بیش‌ترین سرعت و کم‌ترین درنگ گرفته شود. دوران جنگ، مملو بود از این لحظه‌ها. لحظه‌هایی که دلهره و اضطراب امان می‌برید و قدرت تصمیم‌گیری آنی و توأمان صحیح را مختل می‌کرد. اما این هنر مردان جنگ بود؛ این‌که بتوانند تصمیم‌های سرنوشت‌ساز را در لحظه بگیرند.

دیدار در آسمان

دیدار در آسمان

دو دوست دیرین. یکی چشم بر آسمان داشت از پشت اسکوپ رادار و آن دیگری، از میان ابرها حافظ دوستان زمینی‌اش بود. عباس و منصور، دو دوستی که دل در گروی آسمان داشتند و قرارشان را برای دیدار معبود همان‌جا انتخاب کردند.

روحیه بخش همرزمانش بود

روحیه بخش همرزمانش بود

خلبان سی ۱۳۰بوده است. در طول 8 سال جنگ تحمیلی برای پشتیبانی رزمندگان به پایگاه‌های مختلف پرواز کرده و در میانه سال‌های 62 یا 63 برای انجام مأموریتی عازم پایگاه چهارم شکاری در دزفول می‌شود. آشنایی همین جا کلید می‌خورد.

یک گام تا احداث یک پایگاه راهبردی

یک گام تا احداث یک پایگاه راهبردی

دفاع 8ساله، تحریم و محدودیت امکانات، اجازه نمی‌داد طرح‌های نیمه‌تمام و برنامه‌ریزی شده برای امور دفاع هوایی کشور اجرایی شود. پایان جنگ و حجم انبوه کارهای روی زمین‌مانده، تجهیزات فرسوده یا ناکارآمد، نیازمند یک روح بلند و بزرگ بود. عزمی می‌خواست که خستگی و خمودگی نشناسد.