بر عهد خود استوار ماند
آخرین روزهای تیرماه 67، تنها متانت و از خودگذشتگی رزمندهها بود که خستگی و فرسودگی را پنهان میکرد. پایان جنگ میرفت تا کمی از دشواریهای 8 سال پشت سر بکاهد و از روزهای روشن پیش رو خبر بدهد. منصور، پیش از آنکه آزمون تازه آغاز شود، با امام رئوف عهد دیدار بسته بود که دیدار تازه کند.
جنگ به پایان رسیده بود و هر دو طرف این را بر اساس معاهدهای پذیرفته بودند. دشمن اما بر عهد خود استوار نماند و طرح تازهای برای فریب در سر میپروراند. این هدف را با دستاویز قرار دادن عدهای که هویت خود را به سرکردگی فروخته بودند دنبال میکرد. منافقین، این رویای خام را «فروغ جاویدان» نام گذاشته بودند. نیروی هوایی از آنجا که در خط مقدم دفاع و حملات قرار داشت، مسئولیتی سنگین بر دوش داشت، همچون دیگر سنگرها.
منصور ستاری و دیگر تصمیمگیران اجرایی و نظامی کشور روزها پیش از علنی شدن چنین طرحی توسط دشمن، از تدارک توطئهای آگاه بودند اما چگونگی و جزییات آن مشخص نبود.
5 مردادماه بود که حمله دشمن آغاز شد. نیروی هوایی در منطقه عمومی اسلام آباد غرب، دالاهو وکرند ازطریق قرارگاه عملیاتی پدافندهوایی فجرمستقر در کرمانشاه و اسلام آباد، پایگاه هوایی همدان (شهید نوژه ) و ایستگاه راداری سوباشی بهصورت همه جانبه واردعمل شد.
دفاع از مرزهای زمینی و هوایی یک مأموریت و حفظ فرودگاه کرمانشاه برای حمل مجروحین عملیات و پشتیبانی ترابری هوایی سنگین دیگر مأموریت نهاجا بود.
آغاز ماموریت
پایگاه هوایی همدان و پایگاه هوایی دزفول در طول 8 سال جنگ، به دریایی از تجربه بدل شده بودند و خلبابان خبره و رزمدیده شکاری این پایگاهها، راه و روش مقابله با دشمن را به خوبی یافته بودند. دشمن که وعده فتح 3 روزه تهران را داده بود، در این منطقه به باتلاقی عمیق افتاد که راهی برای بازگشت نداشت. آمار تلفات دشمن و حفظ مرزهایی که قصد پیشروی به سویشان وجود داشت، درسی به بعثیها و منافقین آموخت که برای دیگر دشمنانی که سودای ایران در سر داشتند، عبرتآموز شد. ایران با تمامی کاستیها و محدودیتها از گوهری ناب برخوردار است که در تنگترین تنگناها به یاری میآید. گوهر ناب خواستن.
در طول عملیات مرصاد، نیروی هوایی ارتش نقشی اثرمند و ماندگار را ایفا کرد. پدافندیها، قرارگاه رعد، راداریها از جمله سوباشی همدان، قرارگاه فجر و خلبانان تیزپرواز، جانانه ایستادگی کردند و برای حفظ کشور از گزند دشمن هزینه دادند.
تلاشهای اثرمند همسنگران منصور ستاری در رادار سوباشی همدان، خشم عراقیها را برانگیخته بود. حمله ناجوانمردانه هوای بعثیها، از قرارگاه پدافند فجر و ازنفرات پشتیبانی وآماد رزمی تعدای شهید و رادارسوباشی هم تعدادی شهید تقدیم جنگ شد.
اول همسنگرها
امیر سرلشکر شهید منصورستاری درهمدان و محل رادارسوباشی که سعی داشت گریه آرام خودراپنهان کند دستورات لازم را برای ساخت محل رادار ازبین رفته را صادر کرد. تمامی همراهان و یاران رزمنده منصورستاری غمگین بودند و حال و هوای میان منصور و همسنگرانش حالا دیگر گریهها را آشکار ساخته بود.
اولین پرسش منصور از همسنگرانش، درباره حال و هوای راداریها درباره شهید دستنبو و دیگر دوستانش بود. منصور، فرهاد یکی از بهترین شاگردانش را از دست داده بود و غمی به وسعت این جنگ بر دل داشت. سرهنگ رشید قشقایی از آن روزها میگوید:
۱۵شهریورماه ۶۷ اهوازبودم و برنامههای احداث چند بلوک نیمه کاره از منازل سازمانی گروه پدافند هوایی اهواز را اجرایی میکردم. سروان شریفی از دفتر تیمسار ستاری فرمانده نهاجا تماس گرفت.
منصور آنسوی خط بود و با خنده همیشگیاش گفت: مثل اینکه اهواز آرام است و خوش میگذرد؟ دستور دادند به تهران بروم. کارهای زیادی پس از جنگ مانده بود که باید به سرانجام میرسید.
وقتی به تهران رسیدم پنجشنبه بود. به دفتر فرماندهی نهاجا رفتم. تیمسار ستاری تا صدای من را شنید بلافاصله به دفترش فراخواند و گفت: چند کر اساسی داریم؛ سارماندهی نفرات را انجام بده به صورت گردانهای مهندسی و بومی در هر محل مستقر کن. کار انتقال کامل قرارگاه مهندسی رزمی نهاجا ازاهواز به تهران کار دیگری بود که باید انجام میشد.»
دستورات را که صادر کرد، راهی بهشت زهرا شدیم و با شهدای نهاجا بر سر مزار شهید فرهاد دستنبو دیداری تازه کردیم. هنگام بازگشت درباره ۲۸۰۰ واحد منازل سازمانی نیمه کاره صحبت شد. قرار بود ساختمانهای نیمهکاره تکمیل و به محلی برای اسکان خانوادهها بدل شود.
دیدار با شهدا که تمام شد، به مقر افسریه درجوار شهرک قصرفیروزه ۲ راهی شدیم تا بازدیدی داشته باشیم. گشتی بزنیم. هنوز هم اشتیاق انجام کارها را داشت که من به شوخی گفتم ازساعت ۲ صبح تا ۵ صبح وقت هست و اگر میخواهید بازدیدهایی داشته باشیم! تیمسار ستاری بلند خندید و راهی دفتر فرماندهی شدیم. فرمانده تقریبا هرروز سه نقطه را سرکشی میکرد.
پیش از اینکه راهی اهواز شود، خواب دیده بود مشهد و شرفیابی بارگاه امام رئوف را، و این را برای راننده و همسنگرش گفته بود. منصور که دل در گروی میهن داشت، عهد بسته بود بعد از عبور از این آزمون سخت و طاقتفرسا، با امام رضا (ع) دیداری تازه کند. اما هربار به واسطه پیش آمدن کاری در تهران این موضوع محقق نمیشد. پس از دفاع مقدس و پایان جنگ، هربار که به مشهد مقدس میرفت نخست به بارگاه امام رئوف شرفیاب میشد و دیدار تازه میکرد. برعهدی که در ابتدای راه بسته بود استوار بود.
امیر سرلشکر منصور ستاری 15 دیماه 1373 همراه با جمعی از فرماندهان نیروی هوایی در سانحه هوایی نزدیک فرودگاه اصفهان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
گزارش از پایگاه اطلاعرسانی شهید ستاری
پایان پیام/
نظر دهید