همنشین سفره سربازها
بزرگان روزگار، در ویژگیهای اخلاقی و روحی مملو از اشتراک و تشابهاند. شهید علیرضا یاسینی هم در مشی متواضعانه خود، چون دیگر بزرگان نهاجا برجسته بود و زبانزد. سرگرد غلامرضا سلیمانی که از همسنگران اوست، از این ویژگی شهید یاسینی روایتی خواندنی دارد.
تیمسار علیرضا یاسینی اواسط سال ۱۳۷۱ به فرماندهی منطقه هوایی شیراز برگزیده شد. هرچند مدت فرماندهی ایشان در این پایگاه مهم نیروی هوایی بیش از ۶ ماه طول نکشید و در پایان همان سال به سمتی بالاتر ارتقا یافت، اما در همین مدت کم، منشأ خدمات بسیاری شد که در چندین سال متمادی بایستی انجام می گرفت.
در روزهای اولیه ورودشان به پایگاه، پس از یک روز طاقت فرسا و خسته کننده، در دفتر کارش مشغول کار بوده که مسئول دفتر، مرحوم احمد مقدم وارد اتاق می شود و می گوید: تیمسار، ببخشید! وقت ناهار است. اگر اجازه بفرمایید بگویم ناهارتان را بیاورند.
پس از موافقت تیمسار یاسینی، ستوان مقدم یکی از سربازان را به باشگاه غذاخوری انقلاب، واقع در منازل سازمانی منطقه میفرستد تا غذای مناسبی بخرد. باشگاه چون به صورت نیمه خصوصی اداره می شد غذایش از کیفیت بهتری نسبت به غذاهایی که در آشپزخانههای اداری طبخ میشد، برخوردار بود. چند دقیقه بعد، سرباز با غذا وارد میشود و چند ضربه به در اتاق میکوبد تا اجازه ورود بگیرد. با اجازه تیمسار وارد اتاق شده، غذا را روی میز میگذارد و از اتاق خارج میشود.
وقتی چشم تیمار یاسینی به غذا می افتد بلافاصله مسئول دفتر را از طریق آیفون صدا می زند. مرحوم مقدم وقتی وارد اتاق می شود، شهید یاسینی می گوید: آقای مقدم! این غذا را از کجا تهیه کردهاند؟ - قربان از باشگاه غذاخوری.
- چرا باشگاه؟! مگر غذاخوری اداری، غذا طبخ نمیکند؟
- چرا، اما کیفیت خوبی ندارد. گفتم از باشگاه بگیرم چون غذایش نسبتاً بهتر است. در این لحظه غذا را کمی جابه جا کرده، از پشت میز بلند می شود و از مقدم می پرسد: آقای مقدم! سربازهای دفتر غذایشان را خوردهاند؟
- نه قربان! هنوز نخورده اند.
- بگو یکی از آنها با جیره غذاییاش به اتاق من بیاید.
مقدم احترام می گذارد و بلافاصله به آبدارخانه دفتر فرماندهی می رود، یکی از سربازها را در حالی که جیره غذاییاش را در بشقابی به دست گرفته به دفتر فرمانده پایگاه میآورد. شهید باسینی او را تا نزدیکی میزی که غذا روی آن چیده شده می برد.
تیمسار، رو به سرباز کرده، می گوید: پسرم! بشقاب خودت را روی میز بگذار و این غذا را ببر.
- نه، تیمسار! اگر اجازه بفرمایید، من غذای خودم را بخورم. شما هم غذای خودتان را میل بفرمایید.
- هر کاری میگم، بکن!
سرباز، بی درنگ بشقاب غذایش را روی میز می گذارد و سینی غذای نیمسار را برداشته و از اتاق خارج می شود.
تیمسار یاسینی پس از صرف غذای سربازی، از آجودان می خواهد تا خط تلفن را به دفتر فرمانده پشتیبانی پایگاه وصل کند. پس از برقراری ارتباط، فرمانده پشتیبانی پشت خط منتظر میماند.
تیمسار خطاب به وی می گوید: - از فردا من از غذای ناهار خوری قرارگاه (غذای سربازی) می خورم. فرمانده پشتیبانی به خوبی در مییابد که منظور شهید یاسینی چیست، بلافاصله به آشپزها دستور می دهد تا در طبخ غذا دقت لازم را به خرج بدهند و غذای بهتری بپزند؛ این اقدام خوب فرمانده باعث شد تا روز به روز به کیفیت غذای سربازان توجه بیشتری شود، زیرا دست اندرکاران آشپزخانه میدانستند که فرمانده پایگاه چون از غذای سربازی استفاده می کند، اگر کیفیت آن مطلوب نباشد ممکن است از آنان توضیح بخواهد.
نظر دهید