شبی که بغض اردستانی ترکید

  • 1399/02/10 - 12:35
  • تعداد بازدید: 3359
  • زمان مطالعه : 4 دقیقه

شبی که بغض اردستانی ترکید

زمین لغزنده بود و هوا تاریک، به زحمت خودمان را به امامزاده رساندیم. جای دور افتاده ای بود. فانوسی که با خودمان آورده بودیم را روشن کردیم، شهید بابایی با صدای حزینش شروع به خواندن دعای کمیل کرد، بغض اردستانی ترکید و صدای ناله‌اش بلند شد.

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهید ستاری، آن چه دفاع مقدس را متمایز می کرد، آدم های حاضر در آن بود. شیران روز و زاهدان شب، رزمندگانی بودند که گوهر وجودشان از جنگ، گنج می ساخت و به دفاع جانانه مردم ایران تقدس می بخشید. خلبان شهید مصطفی اردستانی نمونه ای از چنین رزمندگانی بود که ایمان و حسن اخلاقش زبانزد عام و خاص بود. او گاه چون مولایش علی در دل تاریکی شب به راز و نیاز با پروردگار می پرداخت و گاه مالک اشتر وار، فرد هتاک را شرمنده بزرگی و بخشش خویش می کرد.

 

از خاک به افلاک

 

مقام معظم رهبری تعبیر زیبایی از رزمندگان دفاع مقدس دارند به این مضمون که آنها "شیران روز و زاهدان شب بودند" خاطره ای که سرتیپ خلبان علی محمد نادری از شهید اردستان و شهید عباس بابایی تعریف می کند، سیمای چنین رزمندگان را به خوبی ترسیم.

 

سرتیپ نادری می گوید: "زمستان سال 64 مقارن با عملیات والفجر8، روزهای پرمشغله ای داشتیم. آن زمان شهید بابایی معاونت عملیات نیروی هوایی و شهید اردستانی جانشینش بود. عصر یک روز پنجشنبه شهید اردستانی رو به شهید بابایی گفت: موافقی امشب بریم و حالی پیدا کنیم. تعجب کردم که در این شرایط از چه چیزی صحبت می کنند و کجا می خواهند بروند. از اردستانی پرسیدم و گفت: شما را هم با خودمان می بریم. خودت متوجه می شوی مقصدمان کجاست."

 

آن شب در دل تاریکی، سه مرد که چند سال بعد دو تن از آنها به قافله شهدا پیوستند، از ماهشهر عبور می کنند و جاده بوشهر را در پیش می گیرند. اما هنوز خیلی نرانده بودند که از جاده آسفالته خارج می شوند و به خاکی می زنند. شب بود و خاک و مردانی که قرار بود از خاک به افلاک اوج بگیرند.

 

همرزم شهید اردستانی می گوید: "فصل زمستان بود و باران زیادی آمده بود. با وجود لغزندگی باران به زحمت خودمان را به امامزاده ای دورافتاده رساندیم. فانوسی که با خودمان آورده بودیم را روشن کردیم، اول شهید بابایی با صدای حزینش دعای ملکوتی کمیل را آغاز کرد، بغض حاج مصطفی ترکید و صدای ناله اش بلند شد... آن شب ناخودآگاه به یاد مولا علی افتادم که شب ها به میان نخلستان ها می رفت و با خدای خودش راز و نیاز می کرد."

 

ماک اشتر زمان

 

عبادت های شبانه و راز و نیازهایی که شهید حاج مصطفی اردستانی با خدای خود داشت، به اخلاق و منش اش رسوخ یافته و او را تبدیل به یکی از دوستداشتنی ترین فرماندهان نیروی هوایی کرده بود. یکی از همکارانش می گوید: "خرمشهر تازه آزاد شده بود و به پایگاه هوایی امدیدیه منتقل شده بودیم. وضع پایگاه به خاطر تازه تاسیس بودن و شرایط جنگی خیلی مطلوب نبود. یک روز با هم اتاقی ام در حال عبور از راهروی ساختمان بودیم که یک آقایی از مقابل مان آمد. دوستم از او پرسید فرمانده پایگاه را می شناسی؟ آن آقا گفت بله فرمانده را می شناسم. دوستم هم چند دشنام نثار فرمانده پایگاه کرد. آن بنده خدا حرفی نزد و حتی حق را به ما داد و گفت خودش هم از فرمانده دل خونی دارد. بعد دوستم از آن شخص آدرس محل استقرار فرمانده را گرفت تا برای اعتراض به شرایط موجود پیش فرمانده برود."

 

آن روز دو پرسنل نیروی هوایی در حالی از فرمانده پایگاه هوایی امیدیه انتقاد می کردند که خبر نداشتند فرد پیش روی شان همان مصطفی اردستانی فرمانده پایگاه است! راوی ادامه می دهد: "روز بعد دوستم به منزل فرمانده رفت. پس از ساعتی نادم و پریشان برگشت و گفت: از خجالت دارم می میرم. کاش زمین دهن باز می کردم و قورتم می داد. وقتی علت ناراحتی اش را پرسیدم، گفت: کسی که دیروز آن همه ناسزا حواله اش کردیم، خود فرمانده پایگاه بود. با تعجب پرسیدم: چیزی هم به تو گفت؟ پاسخ داد: ای کاش می گفت؟ اصلا به روی خودش نیاورد و از کمبودها سوال کرد و اطمینان داد که در حد توانش آنها را رفع می کند. رفتار آن روز شهید اردستانی ما را به یاد ماک اشتر انداخت. همان سردار نامی امام علی(ع) که در برابر تمسخر یک بازاری به مسجد رفت تا برای فرد تمسخر کننده طلب مغفرت کند. شهید مصطفی اردستانی، مالک اشتر زمان بود.

 

مطالعه زندگی سرلشکر خلبان شهید مصطفی اردستانی ما را با سیره و منش یکی از سربازان خمینی و خانه ای کبیر آشنا می سازد. کسی که به گفته حجت الاسلام نصرالله فصیحی از همرزمانش، در حالی که فرمانده پایگاه امیدیه بود، مثل یک نیروی عادی در صف نفت می ایستاد تا فرقی بین خود و نیروهایش قائل نباشد. حجت الاسلام فصیحی می گوید: وقتی اردستانی را در سرمای زمستان توی صف و پشت سر خودم دیدم، با اصرار از او خواستم به خانه برود تا خودم نفت را به خانه شان برسانم. اردستانی در جوابم متواضانه گفت: ممنونم. اما می خواهم لذت در صف ماندن را بچشم!

شهید مصطفی اردستانی از یاران شهید ستاری، همراه با جمعی از فرماندهان نهاجا در سانحه سقوط هواپیما در 15 دی‌ماه 1373 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

پایان پیام/
  • گروه خبری : عمومی,زندگی نامه,همسنگران شهید
  • کد خبر : 261
کلمات کلیدی

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید