سرتیپ پورداراب درگذشت
سرتیپ سعید پورداراب، از فرماندهان ارشد ارتش در جریان جنگ ایران و عراق که در طرحهای پژوهشی و تاریخنگاری جنگ هم حضوری پر رنگ داشته است امروز درگذشت.
سرتیپ سعید پورداراب، از فرماندهان ارشد ارتش در جریان جنگ ایران و عراق که در طرحهای پژوهشی و تاریخنگاری جنگ هم حضوری پر رنگ داشته است امروز درگذشت.
۳۱ شهریور سه سال پیش (۱۳۹۶)، در سالگرد آغاز جنگ ایران و عراق، میزبان سه سرتیپ بازنشسته ارتش در کافه خبر بودیم که یکی از مهمانان ما، سعید پورداراب، از فرماندهان آزادسازی خرمشهر و دیگر عملیات موفق نیروهای مسلح ایران در دفاع مقدس بود.
این سرتیپ دارنده نشان فتح، که صبح امروز (پنجشنبه ۴ دی) درگذشت، تا آخرین روزهای زندگیاش، از کار و کوشش فروگذار نکرد و در همه ۴۲ سال گذشته، الگوی افسران جوان و نمونهای موفق، تحصیلکرده و کارآزموده از فرماندهان ارتش بود.
از کودتای نوژه و اعدام برخی افسران ارتش تا تشکیل لشکر ۲۱ حمزه
سرتیپ سعید پورداراب، فرماندهای است که آماده نبودن ارتش در نخستین روزهای جنگ ایران و عراق را به حوادث ۱۹ ماهی مربوط میداند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر یگانهای نظامی رخ داده بود. او در این باره گفت: «در مرداد سال ۵۹، کودتای نوژه (نقاب) در کشور رخ داد که تعدادی از فرماندهان به خصوص از لشکر دو مرکز (گارد تهران) بازداشت شدند. لشکر ۹۲ زرهی هم که در خوزستان بود، پس از این حادثه، ضربه سختی خورد و بسیاری از فرماندهانش بازداشت، برکنار و تعدادیشان اعدام شدند. در بهمن و اسفند ۵۷ و اوایل سال ۵۸ هم، این لشکر، آسیبهای مشابه این دیده بود و به دلیل فقدان افسران کارآزموده، حتی برخی غیرنظامیان در آن مسوولیت گرفته بودند.»
او ادامه داد: «من در مرداد همان سال پس از دستگیری فرماندهان و تغییراتی که در لشکر دو مرکز رخ داد، معاون عملیات تیپ یک پیاده در پادگان قصر شدم که سه گردان داشت. بلافاصله دستور ادغام لشکر یک و دو مرکز از بالا صادر شد و لشکر ۲۱ حمزه شکل یافت. از لشکر یک و دو مرکز از اوایل پیروزی انقلاب تا شروع جنگ، ۱۵ گردان برای نبرد با نیروهای ضد انقلاب به مناطق بحران خیز کشور اعزام شده بودند و تا حد زیادی ما از مرز ایران و عراق در خوزستان غفلت کرده بودیم.»
همه میدانستیم عراق تصمیم به حمله گرفته است
پورداراب با اشاره به پیشبینی اطلاعات ارتش از حمله عراق و تنظیم طرح نظامی و پیشگیرانه «ابوذر»، گفت: «وقتی معاون عملیات تیپ شدم، زمانی بود که طرح عملیاتی ابوذر در نیروی زمینی ابلاغ شده بود. این طرح در خرداد سال ۵۹ تهیه شده بود و همه میدانستند که عراق تصمیم حمله دارد و هر روز مواضع خود را جلوتر میآورد.»
خواندن این مطالب پیشنهاد میشود:
خلبان قهرمان «آلفا-رد» را میشناسید؟
فرماندهان عالیرتبه نظامی در پرواز مرگ /بازگشایی جعبه سیاه سقوط پرواز هرکولس
او ادامه داد: «در آن زمان، درگیریهای مرزی ما با عراق به شدت زیاد شده بود، تا جایی که من چندی پیش، مدارکی را دیدم که جانشین لشکر ۹۲ در ۲۴ شهریور سال ۵۹، در یک روز، هشت نامه و پیام به واحدهای مختلف داده است و در همه آنها تاکید شده که عراق آماده حمله به ایران است.»
این فرمانده، تاکید کرد با وجود پیشبینی یورش حکومت بعث عراق به ایران، به دلیل به هم ریختن نظم سازمانی ارتش و بیاعتمادی مسوولان و حتی جامعه به یگانهای نیروهای مسلح، متاسفانه طرح عملیاتی ابوذر، با وجود ابلاغ در ۱۵ شهریور ۵۹، جدی گرفته نشد، و ما در روزهای نخست حمله به خاک کشورمان، غافلگیر شدیم.
نواقص و کمبودهای ارتش در آغاز جنگ
پورداراب، نواقص اصلی ارتش ایران در ابتدای جنگ را، دو مورد دانست و توضیح داد: «ما دو نقص در ابتدای جنگ داشتیم، اول، از هم پاشیدگی سیستم اطلاعاتی ارتش در زمان انقلاب و از بین رفتن پایگاههای اطلاعاتی ایران در خاک دشمن. تا جایی که من مطلع هستم، ما ۱۶۳ پایگاه اطلاعاتی در عراق داشتیم. این سیستم پس از انقلاب آسیب دید و افرادی که در عراق ماموریت داشتند از ترس محکومیت به کشور نیامدند. دوم، نیروی زمینی ارتش و نیروهای داوطلب مردمی، درگیر مبارزه با ضدانقلاب در کردستان و غرب ایران شدند و این مسئله باعث شد که نیروها به شکل مناسب و به صورت گسترده در منطقه جنوب حضور پیدا نکنند.»
او درباره توان تحلیل رفته لشکر ۹۲ زرهی در مقابله با ارتش عراق در خوزستان گفت: «در دو هفته نخست حمله عراق به ایران، به حق میتوانیم بگوییم که در هر محوری که ارتش دشمن با یک لشکر تقویت شده حمله کرده بود، ما نتوانسته بودیم بیش از دو گردان سازماندهی کنیم. در منطقه شلمچه، لشکر سه زرهی عراق با همراهی دو تیپ کماندو حمله کردند، آن وقت ما چه واحدی داشتیم؟ ۲۳۲ تانک، ۱۵۱ دژ با ۴۰ درصد استعداد (پیاده) و تیپ ۱۶۵ مکانیزه از لشکر ۹۲ که در دشتی باز مقابل دو لشکر با انبوه تانک باید مقاومت میکرد. همان ۴۸ ساعت اول، ۱۲ تانک ما با نفرات ما در آتش سوختند که هیچ کجا نامی از آنها برده نشده است.»
این سرتیپ بازتشسته تاکید کرد: «لشکر ۹۲ زرهی از چنگوله (استان ایلام) تا مقابل شهر فاو عراق (جنوب خوزستان) که حدود ۵۰۰ کیلومتر وسعت دارد، باید دفاع میکرد. واقعا چگونه میتوانست در مقابل لشکر ۹ و ۱۰ زرهی، لشکر یک و پنج مکانیزه و دو تیپ مخصوص ارتش عراق ایستادگی کند. البته با همه کمبودها، با از جان گذشتگی، تا حد بسیار زیادی، توانست جلوی پیشروی ارتش بعث را بگیرد.»
وقتی حرکت تانکهای لشکر ۲۱ روی پل ستارخان متوقف شد
پورداراب درباره آمادگی لشکر ۲۱ حمزه هم که او در آن خدمت میکرد، گفت: «چهار گردان لشکر ۲۱ حمزه در غرب و شمالغرب بود و مابقی در پادگان آماده باش بودند و به ما اجازه نمیدادند که از پادگان خارج شویم. در تاریخ هفتم مهر دستور دادند که لشکر ۲۱ نیروهای خود را از پادگانها جمع آوری کند و راهی جنوب شود، تا به منطقه برسیم ۱۵ مهر بود و عراق ۸۰ کیلومتر در خاک ما پیش آمده بود.»
او درباره اعزام دیرهنگام لشکر ۲۱ حمزه به منطقه عملیاتی جنوب با وجود پیش بینی حمله عراق به ایران گفت: «در تاریخ ۲۴ شهریور ۵۹ به لشکر ۲۱ دستور دادند که یک گروه رزمی به منطقه فکه اعزام کند تا به گروه رزمی ۱۳۷ زرهی شیراز محلق شود. به من ماموریت داده شد که این گردان را همراهی کنم تا منطقه جنوب و ما از ۲۳ شهریور شروع به حرکت کردیم و شب ۲۴ شهریور، گردان پیاده بدون آنکه کسی جلویمان را بگیرد، حرکت کرد. روز بعد ستون تانک را که از پادگان قصر و افسریه جمع شده بودند، با تریلی حرکت دادیم تا به ایستگاه نظامی راه آهن تهران رفته و با قطار به اندیمشک برسانیم. آن هنگام، هنوز اعتماد ملی به دست نیامده بود و وقتی این واحد زرهی را حرکت دادیم و به پل ستارخان رسیدیم، عدهای جلوی حرکت ما را گرفتند و تیراندازی هوایی و زمینی کردند که کجا میروید و دوباره میخواهید کودتا کنید؟ من در پادگان بودم که به من ماموریت دادند تا مشکل را حل کنم و همراه این گروه باشم تا واحد به جنوب برسد.»
این سرتیپ ارتشی، درباره مشکلی که در اعزام واحد تانکها پیش آمده بود، توضیح داد: «وقتی به پل ستارخان رسیدم، به گفت وگو با نیروهایی که جلویمان را گرفته بودند مشغول شدیم و در آخر هم قرار بر این شد که ما را تا راه آهن همراهی کنند، در نهایت نتیجه این جابهجاییها، تاخیر رسیدن ما به جنوب بود.»
او افزود: «به هر حال این واحد را به اندیمشک رساندیم و من فورا با سرپرست پادگان دزفول دیدار کردم، سرهنگ مظاهری، افسر مخابراتی بود که سرپرست و فرمانده پادگان دزفول شده بود و خودش هم معتقد بود که در حوزه زرهی تخصص ندارد. سرانجام ما این واحد زرهی را تحویل دادیم و به تهران بازگشتیم که بمباران عراق شروع شد و سوم مهر ۵۹ به ما ماموریت دادند که گروه رزمی ۱۴۱ را به خوزستان بفرستیم که دو روز پس از رسیدن، این گروه در منطقه دچار مشکل شد. وقتی به منطقه رسیدم پنج روز از جنگ گذشته بود و آسیبهای زیادی به مواضع ایران وارد شده بود، با زحمت بسیار به این گروه محلق شدم و تا ۱۲۶ روز در منطقه بودم.»
سرتیپ پورداراب، گفت: «دو گردان در منطقه غرب کرخه و دو گردان در محور موسیان، هفت شبانه روز در برابر سه لشکر جنگیدند و مقاومت کردند و در غرب شوش، ارتش عراق را متوقف کردند. در آن نبردها، شهید بسیاری دادیم که درباره آنها کم گفته شده است. در نهایت تا ۱۵ مهر، دیگر نیروهای کمکی به منطقه رسیدند و در چهار محور اصلی، خوشبختانه اجازه ندادیم ارتش عراق به اهداف خودش برسد.»
گزارش از پایگاه اطلاعرسانی شهید ستاری
نظر دهید