روحیه از دست رفته پدافند هوایی را بازگرداند
سرتیب «براتعلی غلامی» از افسران پدافند هوایی در دوران دفاع مقدس است که در اوایل دفاع مقدس از افسران جوان دوره دیده هاگ بود و از همان روزهای آغازین جنگ با سیستم هاگ با دشمن درگیر شد و با رزمندگانی چون شهید ستاری، شهید بابایی، شهید اردستانی و... به مدت 8 سال در جبهه ها حضور داشت.
سرتیب «براتعلی غلامی» از افسران پدافند هوایی در دوران دفاع مقدس است که در اوایل دفاع مقدس از افسران جوان دوره دیده هاگ بود و از همان روزهای آغازین جنگ با سیستم هاگ با دشمن درگیر شد و با رزمندگانی چون شهید ستاری، شهید بابایی، شهید اردستانی و... به مدت 8 سال در جبهه ها حضور داشت.
این فرمانده پرتوان نیروی هوایی هنوز هم در حال خدمت می باشد و جنگ و صلح در خدمت رسانی وی خللی ایجاد نمی کند. البته وی شغل های متفاوتی را در نیروی هوایی تجربه کرده است؛ در بسیاری از روزهای جنگ به عنوان فرمانده پدافند در مناطق مختلف، 5 سال فرمانده گروه پدافند امیدیه، 1 سال فرمانده گروه پدافند تبریز، یک سال فرمانده گروه پدافند خارک، جانشین شهید بابایی در فرماندهی قرارگاه رعد در عملیات والفجر 8، مسئول بخش زمین به هوای قرارگاه رعد، پس از جنگ تحمیلی به مدت 8 فرمانده لجستیک نیروی هوایی و هم زمان به مدت 5 سال جانشین سازمان خرید وزرات دفاع بود.
امیر غلامی از جمله همرزمان شهید ستاری است که از روزهای نخستین جنگ، سخت ترین شرایط را در کنار شهید ستاری تجربه کرد و از فریم به فریم آن روزهای سخت و شیرین، گفتنی های زیادی دارد. گفتنی هایی که قسمتی از آن را در ادامه می خوانید.
سابقه دوستی شما با شهید ستاری به چه زمانی باز می گردد؟
هر دوی ما افسر پدافند هوایی بودیم. شهید ستاری عمدتا در ستاد پدافند هوایی فعایت می کردند و بنده هم بیشتر در واحدهای اجرایی در گیر کار بودم. این رفت و آمد تا پیش از انقلاب در حد یک فرمانده گروه با یک افسر پرسنل به وجود آمده بود. اما صمیمیت و همکاری نزدیک ما از عملیات والفجر 8 بود که نوعی اخوت در ما ایجاد شد و این دوستی صمیمی تا شهادت ایشان ادامه پیدا کرد.
آیا شهید ستاری پیش از انقلاب (به خصوص اینکه دارای اعتقادات مذهبی نیز بودند)، دچار مشکلی هم شده بودند یا نه؟
من در زمان پیش از انقلاب ستوان دو و یک افسر جزء نیرو بودم. مضاف بر اینکه بیشتر در ستاد اجرایی فعالیت داشتم؛ مدتی در بندرعباس و مدتی در هاشم آباد اصفهان بودم. از این جهات از اقدامات این چنین ایشان اطلاعات خاصی ندارم و نمی توانم حق مطلب را ادا کنم.
همانطور که اشاره کردید، سایت موشکی هاگ و عملیات والفجر 8 نقطه عطفی بود که بسیاری از بزرگان نیروی هوایی را به هم متصل کرد. از نحوه شکل گیری این عملیات و روابط خودتان با شهید ستاری در این عملیات بفرمایید.
اگر بخواهیم ابتدا به ساکن ماموریت و وضعیت سامانه موشکی هاگ در والفجر 8 را مورد بررسی قرار دهیم، کار مشکلی است. برای اینکه باید از کمی جلوتر آغاز کنیم. باید بدانیم که این سامانه موشکی چگونه وارد جنگ شد و پس از طی چه مراحلی به این شکوفایی در والفجر 8 رسید. اگر قبل آن را ندانیم، نمی توانیم به درستی درک کنیم که در والفجر 8 چه اتفاقی افتاده است.
پدافند هوایی دو وظیفه جدا از هم دارد؛ یک وظیفه پدافند هوایی این است که از حریم کشور در برابر دشمن دفاع کند. ما از شهرها، پالایشگاه ها، صدور نفت، ورود نفت به داخل ایران و تولید برای مصرف داخلی، جزایر، سیستم برق و آب کشور، کل فضای آسمانی کشور دفاع می کردیم. این وظیفه روتین پدافند بود که قبل انقلاب و قبل از جنگ هم بر عهده پدافند هوایی قرار داشت.
در طول جنگ هم پدافند هوایی مرارت ها و رنج های بسیاری کشید تا ثروت، منافع و مردم کشور را حفظ کند و کشور بهره برداری اقتصادی لازم را ببرد تا حداقل سوخت مورد نیاز جبهه ها را تولید کنیم. البته پدافند هوایی ذاتا درگیر این وظیفه بود. اما وظیفه دومی هم به پدافند هوایی محول شد که کشور و نیروهای نظامی نسبت به آن بیگانه بود؛ این وظیفه عبارت بود از دفاع از آسمان جبهه و نقاطی که درگیر نبرد زمینی می شدیم. وقتی قرار بود عملیاتی در جایی صورت بپذیرد و نبردی صورت گیرد، پشتیبانی از حریم آسمان آن بر عهده پدافند هوایی بود. این وظیفه از ثامن الائمه (شروع درگیری با عراق) شروع شد. ما نقش مهمی در عملیات ثامن الائمه داشتیم و با سایت های هاگ خودمان در این عملیات شرکت کردیم.
در آن مناطقی که لشکر 77 خراسان وارد خوزستان و مناطقی مانند ماهشهر و رامشیر شد تا آبادان را از حصر در بیاورد، پدافند هوایی هم درگیر بود و با سایت های موشکی خود در این عملیات حضور یافت.
در آن زمان نیروی هوایی عراق نمی توانست عرض اندام کند و ما نسبت به دشمن با وجود هواپیمای اف 14 برتری داشتیم. در این عملیات نقش هاگ چنان موثر نبود چرا که دشمن مانند عملیات والفجر 8 توانایی نفوذ نداشت تا سامانه موشکی هاگ وارد عمل شود. نخستین ماموریت سنگین پدافند هوایی به عملیات های فتح المبین و بیت المقدس مربوط می شود که شورای عالی دفاع نیز فشار زیادی برای موفقیت در آن عملیات آورد. ما در عملیات های فتح المبین و بیت المقدس برابر آموزش های کلاسیک و روتینی که دیده بودیم، در آن شرکت کردیم.
ما در این دو عملیات بسیار موفق ظاهر شدیم و حدود 90 فروند از هواپیماهای دشمن را سرنگون کردیم. گله همیشگی ما هم از رسانه ها این است که این هم از فتح خرمشهر و بزرگی های عملیات فتح المبین صحبت می کنند اما هیچ سخنی از پدافند هوایی نیست.
در صورتی که اگر بسیجی های ما در بالای مسجد خرمشهر رفتند و شعار مرگ بر صدام سر دادند، امنیت آنها مرهون فعالیت جدی پدافند هوایی کشور و سرنگونی 90 فروند هواپیمای عراقی توسط پدافند بود. به خصوص آنکه در نظر داشته باشیم، فاصله فرودگاه عراق با مسجد جامع خرمشهر، فاصله چندانی نبود اما صلابت پدافند هوایی مانع حرکت هواپیماهای عراقی می شد.
نمی دانم که چرا رسانه ها در مورد فعایت پدافند در این عملیات ها چیزی نمی گویند و ما پدافندی ها در این موضوع مظلوم واقع شدیم. بعد از این عملیات ها به عملیات های بدر و خیبر رسیدیم. در بدر و خیبر هم فشار فوق العاده ای بر روی پدافند هوایی وجود داشت. شهید ستاری در آن زمان در ستاد پدافند کل کشور بودند و از آنجایی که حدود هشت سالی در خوزستان بودم، من را به جزیره خارک فرستادند و کار درستی هم کردند. بالاخره جریان صدور نفت ما دچار مشکل شده بود و این موضوع می توانست بر کل اقتصاد کشور اثر منفی بگذارد. پس از عملیات فتح المبین و بیت المقدس، عراق فشار زیادی به مناطق داخلی کشور آورد و به دلیل سرگرم شدن پدافند هوایی به دفاع از کل کشور نتوانستیم برنامه ریزی خوبی برای بدر و خیبر داشته باشیم و در نتیجه شکست سختی را در بدر و خیبر متحمل شدیم.
میزان خسارات این دو عملیات را به خاطر دارید؟
تعداد زیادی از پرسنل پدافند نیروی هوایی به شهادت رسیدند، مقدار زیادی از تجهیزات را از دست دادیم و بدتر از همه پدافند هوایی روحیه خود را از دست داد. کار به جایی رسیده بود که هواپیمای حمل و نقل دشمن روی منطقه پرواز می کرد و به برتری مطلق هوایی رسیدند. دشمن به چنان جسارتی رسید که زباله های خود را روی سر ما در پادگان ها تخلیه می کرد.
بنابر این در آستانه والفجر ما دست برتر خود را از دست داده بودیم؟
بله! و بدتر آن که روحیه خود را نیز از دست دادیم و با یک روحیه نامناسب عملیات والفجر 8 به پدافند هوایی کشور ابلاغ شد. بعد از عملیات بدر و خیبر متوجه شدیم که با روش های معمول نمی توانیم بجنگیم. به همین دلیل ستاد کل نیروهای مسلح با هماهنگی قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء، قرارگاه عملیاتی «رعد» را تشکیل دادند. تعدادی از تجهیزات و افراد را در اختیار این قرارگاه گذاشتند تا بدون نیاز به سلسله مراتب و با آزادی عمل کامل در مواقع مورد نیاز در برابر دشمن اقدام کند. این قرارگاه برای این تشکیل شد که بلافاصله در مناطق عملیاتی وارد عمل شود.
فرماندهی این قرارگاه بر عهده چه کسی بود؟
فرماندهی این قرارگاه که زیر نظر ستاد کل نیروهای مسلح فعالیت می کرد بر عهده شهید بابایی بود که از دو بخش هوایی و پدافندی تشکیل می گردید. بنده مسئولیت بخش پدافندی را بر عهده داشتم و خلبان شجاع، شهید اردستانی هم بخش آفندی و هوایی را اداره می کرد. شهید ستاری هم در آن زمان عضو ستاد اصلی پدافند کشور بودند و هماهنگی اصلی میان قسمت های مختلف را ایشان انجام می دادند. به بیان دیگر می توانیم بگوییم که جایگاه شهید ستاری از ما بالاتر بود. من از خارک به اهواز آمدم که در پایگاه اهواز، شهید ستاری و شهید بابایی تشکیل قرارگاه را به من توضیح دادند و ساختار آن را تشریح کردند.
در اهواز هم شهید بابایی و هم شهید ستاری جملاتی به من گفتند که هیچگاه آنها را از یاد نمی برم. شهید ستاری به من گفت که در عملیات بدر و خیبر به ما ثابت شد که دیگر با تجهیزات و تکنولوژی فعلی نمی توانیم با عراق بجنگیم بلکه با خلاقیت و نیروی انسانی جدید باید به سراغ جنگ برویم و دیگر این دشمن، دشمنی نیست که در سابق با آن سر و کار داشتیم. شهید بابایی هم به من گفتند که در عملیات بدر و خیبر نبودی که ببینی وضعیت بدی داشتیم. این دو بزرگوار در عملیات بدر و خیبر حضوری فعال داشتند و حتی شهید ستاری زمانی که متوجه شدند منطقه در احاطه کامل عراق قرار دارد، خودشان آذوغه را به دوش می گرفتند تا به نیروها برسانند. ما در چنین وضعیتی عملیات والفجر 8 را آغاز کردیم. شکر خدا وقت خوبی برای طراحی و آمادگی داشتیم (حدود 2 ماه به ما وقت دادند که بعد به سه ماه و نیم رسید) و ما طی این مدت هر آنچه که نیاز بود را فراهم آوردیم.
شهید ستاری در طراحی های جدید چه نقشی ایفا کردند؟
بیشتر طراحی ها و خلاقیت ها متعلق به شهید ستاری بود و به واقع ایشان یک نابغه نظامی بودند. البته ایشان بسیار شخصیت افتاده ای داشت و اهل دموکراسی بود. طرح ها را به جلسه می آورد و پس از بحث مناسب پیرامون آن، طرح را نهایی می کرد. بر همین اساس در این عملیات با روش و راه نو وارد شدیم. در طرف دیگر دشمن نسبت به بدر و خیبر به مراتب قوی تر شده و تمرینات بیشتری انجام داده بود و تجهیزات بیشتری هم در اختیار او قرار گرفت. ما هم به مراتب نسبت به قبل افت کرده بودیم اما با خلاقیت هایی که شهید ستاری به خرج دادند، خودمان را تقویت کردیم.
خلاقیت های شهید ستاری در این عملیات شامل چه مواردی می شد؟
برای نمونه شهید ستاری برای هر سایت موشکی، چند سایت فریب می ساخت تا بتوانیم آنها در کنار یکدیگر قرار دهیم و دشمن نتواند بفهمد که کدام یک سایت اصلی است. ما در روش جنگیدن خودمان نیز به طور کلی تجدیدنظر کردیم. سایت های خود را فوق العاده سبک و مختصر کردیم و هر لحظه که حس می کردیم دشمن موقعیت ما را شناسایی کرده است، سریعا محل خود را تغییر می دادیم.
هیچگاه به سمت دشمن نشانه گیری نمی کردیم تا دشمن محل حضور ما را شناسایی کند بلکه به سمت دشمن از زیر و به صورت عمودی شلیک می کردیم یا از پشت و یا در برگشت می زدیم که همه این موارد به ابتکار شهید ستاری انجام شد. همه این خلاقیت ها دست به دست هم داد تا ما در عملیات والفجر 8، هفتاد هواپیمای دشمن را سرنگون کنیم. البته این 70 فروند با 90 فروند هواپیمای منهدم شده در عملیات فتح المبین و بیت المقدس بسیار فرق دارد.
چه فرقی؟
ما در عملیات فتح المبین و بیت المقدس، میگ 19 و 21، سوخو 7 و 9 را مورد هدف قرار می دادیم اما در این عملیات هواپیماهایی چون میراژ فرانسه و سوخو 27 را زدیم که همگی از هواپیماهای روز دنیا بودند. ما 70 فروند از هواپیماهای روز دنیا را در والفجر 7 منهدم کردیم و با این کار روحیه از دست رفته را به پدافند هوایی بازگرداندیم.
نقش هاگ در این عملیات چه بود؟ به خصوص آنکه اشاره داشتید این سامانه در ابتدای جنگ کارایی چندانی نداشت؟
ما در ابتدای چنگ هواپیمای اف 14 را در اختیار داشتیم که در آن زمان یکی از مدرن ترین هواپیماهای دنیا بود و با این تسلطی که داشتیم، سایت هاگ چنان اهمیتی نداشت. اما در عملیات بیت المقدس و فتح المبین از توان دفاعی ما کمی کاسته شد و هاگ رفته رفته پا به میدان گذاشت. در والفجر 8 نیز این چنین شد. البته تنها هاگ در آن عملیات نقش آفرینی نکرد بلکه موشک های اسکای گارد هم نقش زیادی داشتند. مخصوصا روی اروند رود و زمانی که پل های ما را زدند، قایق های ما برای انتقال دارو و آذوقه ناچار به عبور از اروند بودند که در این لحظه هواپیماهای عراقی برای شکار قایق ها به زمین نزدیک می شدند.
موشک های اسکای گارد ما در این مواقع با هواپیماها می جنگید و به حق خوب هم جنگید و بسیاری از شهدای اسکای گارد در آن زمان به شهادت رسیدند. البته سایر امکانات کوتاه برد ما هم در منطقه به خوبی پهن شده بود که موضوع باعث می شد هواپیماهای عراقی نتوانند به زمین ما نزدیک شوند و در این زمان بود که موشک های هاگ وارد عمل می شدند.
با توجه به اینکه بسیاری شهید ستاری را افسر رادار می دانند، ابتکارات راداری شهید ستاری در عملیات والفجر 8 چه بود؟
اصل ابتکار ما در عملیات والفجر 8، تخصص ایشان بود. ما در این عملیات، سیستم های جستجوی هاگ را از آن جدا کردیم و می توانیم بگوییم که هاگ را نابینا کرده اما بازو و توان آن را حفظ کردیم. شهید ستاری با استفاده از رادارهایی که در پشت آن داشتیم(به خصوص رادار بندر امام خمینی) پشت آن نشسته و به موشک های هاگ زاویه و مسیر می دادند تا هدف را نشانه برود. علاوه بر این زمان و چگونگی حمله را نیز ایشان مشخص می کردند تا به چنگ دشمن نیفتیم و شخصا کنترل کننده موشک ها بودند. به خصوص آنکه در آن زمان کسی جز ایشان نمی توانست با این سامانه کار کند. شب ها در جلسات بحث و گفتگو شرکت می کردند و روزها از طریق رادار با ما در تماس بودند و به ما می گفتند که هواپیماها در چه نقاطی قرار دارند تا آنها مورد مورد هدف قرار دهیم. این روش برای بار اول اجرا شد و هیچگاه ما به این روش از سیستم هاگ شلیک نکرده بودیم که هاگ به صورت کور عمل کند.
بعدها از این روش ابتکاری در ایران و سایر نقاط دنیا استفاده ای شد؟
به طور کلی والفجر 8 نقطه عطفی در پدافند هوایی کشور بود که همه روش های قبلی را منسوخ کرد و از روش های استفاده شده در والفجر در عملیات های بسیاری و مخصوصا عملیات مرصاد استفاده زیادی شد. ما در عملیات مرصاد توانستیم خدمت ارزنده ای ارائه کنیم که حتی از والفجر 8 هم بالاتر بود.
شهید ستاری هم در عملیات مرصاد نقشی داشت؟
شهید ستاری در منطقه نبودند اما آموزش ها و شاگردهای شهید عملیات مرصاد را پیش بردند. ایشان در زمان اجرای این عملیات، فرمانده نیروی هوایی بودند و در تهران کارهایی داشتند اما لحظه به لحظه با ما در ارتباط بودند و هر 20 دقیقه تماس می گرفتند.
خاطره خاصی هم از رابطه شهید ستاری با حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری دارید؟
به طور کلی امام خمینی(ره) دارای شخصیت غیرقابل توصیفی بود که هوش بسیار زیادی هم داشتند و در دیدارهایی که به اتفاق شهید ستاری داشتیم، متوجه می شدم که به شهید ستاری نگاه خاصی دارند. رابطه بین ایشان و مقام معظم رهبری هم بسیار نزدیک و صمیمی بودند و ما هر گاه سوالی داشتیم، شهید ستاری از مقام معظم رهبری می پرسیدند و جواب آن را برای ما می آوردند.
از رشادت های شهید ستاری در عملیات های گوناگون که بگذریم به نقش ایشان در ستاد پدافند کل کشور می رسیم. تشکیل این ستاد چه علتی داشت و چه ضرورتی برای تشکیل آن در میان فرماندهان نظامی به وجود آمد؟ همچنین نقش خودتان در ستاد را هم بفرمایید؟
من کارگزار این ستاد بودم و به طور کلی در طول 8 سال جنگ در منطقه حضور داشتم و هر گاه این ستاد مرا فرا می خواند به تهران می آمدم. از نیروی هوایی تنها شهید بابایی و شهید ستاری عضو این ستاد بودند و باقی افراد زیر مجموعه آنها تعریف می شدند. ما در جنگ به جایی رسیدیم که دیگر اداره جنگ برای ما ممکن نبود. مثلا به ما می گفتند به ایذه (نوک قله های زاگرس) بروید تا از یک تلمبه خانه دفاع کنید. بعد می گفتند به کرمانشاه بروید تا از یک پالایشگاه دفاع کنید. صبح فردای آن روز به ما می گفتند که به اصفهان بروید. همه این دستورات هم از مکان های مختلفی می آمد.
در هنگام رفتن هم مشکلات زیادی برای ما به وجود می آمد؛ اولا در شرایطی به آن مکان ها می رفتیم که هیچ تجهیزاتی نداشتیم. دوما کسی از ما پشتیبانی نمی کرد. ما چگونه می توانستیم به یک روستا برویم و در نوک قله سامانه اسکای گارد را منتقل کنیم. حتی توان تامین سوخت آن را هم نداشتیم. واقعا به یک بن بستی رسیده بودیم که خودمان هم نمی دانستیم چه کنیم. از یک طرف وزارت نفت سر ما فریاد می کشید. از طرف دیگر وزارت نیرو به ما فشار می آورد که فلان تاسیسات ما را زدند.
چنین فشارهایی به پدافند نیروی هوایی باعث سردرگردمی پدافند شد و به جایی رسیدیم که دیگر امکان کار نبود. در چنین وضعیتی ستاد پدافند کل کشور تشکیل و تمام کارها به این ستاد ارجاع شد. یعنی اگر کسی نیاز به اسلحه داشت یا جایی به خطر می افتاد به این ستاد اطلاع می داد و ما هم بعد از جلسه به آنجا اعزام می شدیم.
ستاد مشخص می کرد که اسلحه را از کجا تامین کنیم. یا اینکه وزارت نفت موظف می شد تا غذا، سوخت و تجهیزات مهندسی ما را تامین کند. این چنین شد که پدافند هوایی توانست به راحتی از کشور محافظت کند و اگر این ستاد تشکیل نمی شد، مطمئن باشد که امکان دفاع از کشور وجود نداشت. سوال بسیار خوبی کردید، چرا که آیندگان باید بدانند که در چه شرایطی و پس از تحمیل چه هزینه هایی تشکیل شد و این ستاد پس از تشکیل خود چه رونقی به کشور داد. این ستاد با ساختار مناسب خود و حضور افرادی چون وزیر نفت، وزیر نیرو، وزیر کشور، نماینده ریاست جمهوری و نخست وزیری، شهید بابایی و شهید ستاری به این ستاد امکانات فراوانی داد و اعضای آن بر اساس یک علت مشخص حضور داشتند. برای مثال وزیر نفت با حضور در این جلسات هم مشکلات و نیازهای خود را مطرح می کرد و هم از وطایف خود مطلع می گردید.
این ستاد به ابتکار چه کسی تشکیل شد؟
فکر می کنم شورای عالی دفاع به چنین نتیجه ای رسید و این تصمیم را گرفتند. در ان زمان حضرت آقا در شورای عالی دفاع حضور داشتند و این مسائل در شورای عالی دفاع، فشار زیادی روی کشور وارد می ساخت. هم ارتش و هم وزارتخانه ها روی شورای عالی دفاع فشار می آوردند و این فشارها باعث شد تا سناد کل پدافند کشور تشکیل شود.
شهید ستاری در این ستاد چه ابتکاراتی به خرج دادند؟
به طور کلی ستاد کل پدافند کشور نقش مهمی در تحول شیوه دفاعی کشور ایفا کرد و طبیعتا شهید ستاری به همراه شهید بابایی نقش زیادی در این تحولات داشتند. برای نمونه من در یک مقطع از زمان جنگ برای حفظ امنیت منطقه آذربایجان(بعد از شورش خلق آذربایجان) به تبریز منتقل شدم اما پس از مدتی به پیشنهاد این نفر در ستاد کل پدافند کشور، به خارک رفتم که این موضوع در تامین امنیت صدور نفت بسیار اهمیت داشت. بسیاری از تصمیم های نظامی این ستاد توسط شهید بابایی و شهید ستاری اتخاذ می شد و آقای دکتر روحانی هم نقش مهمی در به خط کردن وزارت خانه ها داشتند و ما به چنین شخصی برای تسلط بر وزارت خانه ها نیاز داشتیم.
نقش شهید ستاری در طول جنگ تحمیلی، تنها یک برش از اقدامات موثر ایشان است. پس از پایان جنگ تحمیلی(و با در نظر گرفتن این موضوع که بسیاری از نیروها و تحهیزات خود را از دشت داده بودیم) نخستین اقدامات شهید ستاری برای احیای نیروی هوایی چه بود؟
پس از جنگ تحمیلی دچار یک فرسودگی سنگینی در نیروی هوایی شدیم. می توانیم بگوییم که زمان تحویل نیروی هوایی به شهید ستاری، یک نیروی از هم پاشیده و زمین گیر شده را تحویل ایشان دادند. در همان زمان تصمیم برای انتخاب فرماندهی نیروی هوایی از بین ستاری و بابایی ، شهید بابایی بر این عقیده بود که برای بازسازی نیروی هوایی، شهید ستاری فرد شایسته تری است و حرف درستی هم بود.
شهید ستاری توان عجیب و فکر و اندیشه خوبی برای سرپا کردن یک نیروی هوایی مضمحل و نابود شده، داشت. در آن زمان تمام کارهای بازسازی، تعمیرات و... که یک نیروی نظامی برای بازسازی به آنها نیاز داشت. ایشان در طول مدت فرماندهی خود پس از جنگ، یک نیروی هوایی جدیدی را پایه گذاری کرد. شهید ستاری همواره آرزو داشت نیروی هوایی را به نقطه صفر(یعنی زمان آغاز جنگ تحمیلی) برسانیم. می گفتند که اگر نیروی هوایی را به وضعیتی برسانیم که در ابتدای جنگ برسانیم، به آرزوهای خود رسیده ایم و هر کاری که می کردیم، می گفتند که هنوز خیلی فاصله داریم.
برای نمونه ما در ابتدای جنگ حدود 20 فروند 707 داشتیم که در پایان جنگ تنها دو فروند آن باقی مانده بود و باقی آن زمین گیر بودند. ایشان تلاش کرد و با زحمت هایی که کشیدیم حدود 18 هواپیمای 707 را به ناوگان مان اضافه کردیم.
هواپیماهای 330 ما به وضعیتی رسید که به دلیل وضعیت نامناسب موتوری و فرسودگی شاسی ها، اجازه پرواز نداشت. کار به جایی رسید که موتور هواپیما 330 در هنگام پرواز از آن جدا می شد و کسی جرات پرواز با آن را نداشت اما با تلاش عظیمی که ایشان داشتند، هواپیماهای 330 ما احیا شد و هنوز هم در نیروی هوایی مورد استفاده قرار می گیرد. خودشان در انبارهای لجستیک به دنبال قطعات می گشتند و با این کار روحیه عجیبی به نیروها می دادند.
اورهال شاسی های 330 به اتمام رسیده بود و کسی در دنیا این کار را برای ما انجام نمی داد. مدتی انگلستان این کار را برای ما انجام می داد که آن هم چند هواپیمای ما را مصادره کرد و دیگر ادامه نیافت. مدتی هم هلند هواپیماهای ما را اورهال کرد که آن بعد مدتی سر باز زد. شهید ستاری پپس از دیدن چنین وضعی نیروهای فنی را جمع کردند و کتاب های لازم را فراهم آوردند و شروع به اورهال هواپیما نمودند.
اولین شاسی را زیر 330 قرار دادیم . بعد از حرکت هواپیما، شاسی به صورت گرد شکست و سر هواپیما به زمین خورد (البته هواپیما خسارتی ندید). من به شهید ستاری اطلاع دادم که چنین وضعیتی به وجود آمده است.
واکنش ایشان چه بود؟
شهید ستاری گفتند که همه افراد آنجا بمانند و هیچ کجا نروند. بعد از من پرسیدند که چند نفر در آنجا هستند که من هم اعلام کردم 18 نفر مستقر می باشند. بعد از آمدن به محل حادثه، بگو بخند با پرسنل را آغاز کردند و به آنها گفتند چقدر قوی هستید که آهن چنین ضخیمی را چگونه شکستید؟! بعد از آن هم به همه نفرات، یک سکه هدیه داد و گفت بروید و هواپیمای دیگری را اورهال کنید. چنین روحیه داشتند و به نیروها جرات می دادند. این خدمت چنان ارزنده بود که همچنان هم اورهال 330 در ایران انجام می شود و دیگر هیچ نیازی به انگلستان، هلند و حتی آمریکا نداریم.
در سایر زمینه های خودکفایی چه اقداماتی در زمان ایشان انجام شد؟
در بسیاری از زمینه ها(جنگنده، ابزا آلات مورد نیاز و...) به حالت تکامل نزدیک شده بودیم و دیگر کار چندانی در زمان شهادت ایشان باقی نمانده بود. اگر چنین تلاش، فکر و همتی وجود نداشت، قطعا چنین نیروی هوایی نیز وجود نداشت.
رابطه شهید ستاری به طور خاص با شخص شما (به عنوان یک دوست قدیمی و معاون لجستیک) چگونه بود؟
رابطه ما از همان آغاز جنگ بسیار خوب شده بود و حتی بسیاری از شب ها در منطقه عملیاتی، پشت لندکروز با هم می خوابیدیم. در زمان فرماندهی و به خصوص اواخر هم ایمان نداشت که روزی بگذرد و من را نبیند. خیلی از اوقات که خسته می شد با هم به قسمت های مختلفی می رفتیم و سرکشی می کردیم. رابطه ای که با ایشان داشتم، با هیچ کسی برقرار نکرده بودم و بسیار به هم نزدیک شدیم. به خاطر دارم، روز آخری که برای بازدید به کیش می رفتند برای بازدید قسمت موتور لجستیک آمدند و دستورات لازم را صادر کردند. پس از پایان بازدید به من گفتند که فردا بیا تا با هم به کیش برویم. من هم با خنده گفتم شما برای پدافند می روی و شما هم که مرا از پدافند بیرون انداختی! او خیلی اصرار کرد که مرا با خود ببرد اما من قبول نکردم و شاید ایشان میخواست با هم شهید شویم که من لیاقت شهادت با ایشان را نداشتم.
لحظه شهادت ایشان شما چگونه با خبر شدید و چه حال و هوایی داشتید؟
من در منزل خود خوابیده بودم که تلفن چند بار زنگ زد و من بخاطر خستگی خسته شدم. بعد یک نفر به خانه ما آمد و بدون اینکه اطلاعی دهد، گفت باید به ستاد بروم. من هم بی خبر به ستاد (در دوشان تپه) رفتم و دیدم همه در حال گریه کردن هستند که متوجه ماجرا شدم.
نظر دهید