هوشیار و خلاق

  • 1400/03/25 - 13:22
  • تعداد بازدید: 2160
  • زمان مطالعه : 3 دقیقه

هوشیار و خلاق

موقعیت حساس بندر امام خمینی و صنایع پتروشیمی در جنوب کشور باعث شده بود تا هواپیماهای دشمن هرچند روز یک بار آن مناطق را بمباران کنند.

 حفظ بندر به خاطر حجم بالای کالایی که جابه‌جا می کرد و نیز کارخانه پتروشیمی به لحاظ نیاز کشور به فرآورده های نفتی، باعث شده بود تا نیروی هوایی یکی از زبده ترین افسران خود را برای حمایت از آن مناطق انتخاب و به منطقه اعزام کند.

سرگرد منصور ستاری افسر کنترل شکاری رادار پس از شناسایی منطقه و بررسی نقاط ضعف و قوت آن، تلاش کرد تا با قدرت ابتکار و خلاقیت، زمان حضور و مانور هواپیماهای دشمن را به حداقل برساند.

خلبان آماده پایگاه با شنیدن آژیر حمله هوایی دشمن به سرعت خودش را اماده کرد و پس از دریافت اطلاعات و مشخصات جغرافیایی که رادار بندر امام از موقعیت هواپیماهای دشمن مشخص کرده بود، به پرواز درآمد.

خلبان پس از چند لحظه بر اساس محاسبه هایش متوجه شد که به خاطر فاصله ی زیاد با هواپیمای دشمن، امکان مقابله با آن را ندارد. برای همین، چاره ای جز تماس با سرگرد ستاری نمیدید.

تنها امیدش به توانایی ذهنی و قدرت ابتکار او بود. لحظاتی بعد، قبل از آنکه اقدام به برقراری ارتباط کند، صدای او را از گوشی خود شنید. سرگرد ستاری پی در پی از وضعیت حساس بندر و فاصله کم دشمن با آن خبر میداد و از او می خواست خودش را هر چه سریع تر برای رویارویی به محل برساند. - با تمام سرعت دارم می‌آیم.

خلبان با نگرانی و اضطراب دوباره محاسبه‌ها را مرور کرد، اما فایده ای نداشت؛ هرگز نمی توانست خودش را به موقع برساند.

مانده بود که چه طور واقعیت را برای افسر دلسوز و فداکار پشت خط، بیان کند. چند لحظه بعد، اتفاق عجیبی افتاد. ناگهان در کانالی که تمام گیرنده های موجود در هوا و زمین قادر به دریافت آن بودند، صدای افسر کنترل رادار شنیده شد. او به زبان انگلیسی موقعیت حمله به دشمن را توضیح می‌داد: "سرعتی که داری می آیی، خیلی خوبه. الان ده مایل با میگ۲۳ دشمن فاصله داری. قبل از آن‌که به هدف برسند، آنها را خواهی زد..."

خلبان با شنیدن صدای سرگرد ستاری یکه خورد. بیان وضعیت حمله، آن هم به زبان انگلیسی و از طریق کانالی که بی شک هواپیماهای دشمن شنوندهی آن بودند، در ظاهر مفهومی جز همراهی با نیت دشمن نداشت. برای لحظه ای گیج و منگ شد، اما بلافاصله نقشه ی هوشیارانهی ستاری را فهمید و پس از مکث کوتاهی به زبان انگلیسی پاسخ داد: "بله، هواپیماهای دشمن را دارم. اولین هواپیما را روی رادار گرفتم. فاصله ام ۹ مایل است و دارم به آنها می رسم."

ترفند سرگرد ستاری به خوبی دشمن را گول زد. آنها با شنیدن صدای گفت وگوی خلبان و افسر کنترل رادار، وحشت زده مسیر خود را تغییر دادند و به سمت پایگاه خود برگشتند. خلبان هواپیمای ایرانی نفس راحتی کشید و با خوشحالی آنان را تا مرز تعقیب کرد. یک بار دیگر بندر امام و صنایع پتروشیمی از حمله ی دشمن نجات پیدا کردند.»

 

روایتی که شرح آن رفت، برگرفته از کتاب «مرد ابرپوش» نوشته حمید نوایی لواسانی است. این کتاب با روایت‌هایی از مقاطع گوناگونه امیر سرلشکر ستاری و توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.

امیرسرلشگر منصور ستاری فرمانده نیروی هوایی ارتش در 15 دی ۱۳۷۳ در سانحه سقوط هواپیما در نزدیکی فرودگاه اصفهان به همراه تعدادی از افسران بلندپایه نیروی هوایی و همرزمان اش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

برگرفته از کتاب مرد ابرپوش نوشته حمید نوایی لواسانی

 

گزارش از پایگاه اطلاع‌رسانی شهید ستاری

پایان پیام

  • گروه خبری : عمومی,زندگی نامه
  • کد خبر : 230
کلمات کلیدی
مدیر سیستم
خبرنگار

مدیر سیستم

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید