«ابتکار» و «اوج» منصور

  • 1400/08/16 - 16:58
  • تعداد بازدید: 2547
  • زمان مطالعه : 8 دقیقه

«ابتکار» و «اوج» منصور

خاطرات نقل شده از شهید ستاری توسط همرزمان و دوستان ایشان کتاب گویایی است برای نسل های آینده که هیچ شناختی از شهدا ندارند و نمی دانند که بسیاری از آنها در کار خود نخبگانی بودند و خدمات شایانی به کشور ارائه کرده اند.

 

خاطرات نقل شده از شهید ستاری توسط همرزمان و دوستان ایشان کتاب گویایی است برای نسل های آینده که هیچ شناختی از شهدا ندارند و نمی دانند که بسیاری از آنها در کار خود نخبگانی بودند و خدمات شایانی به کشور ارائه کرده اند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهید ستاری، عین الله افروز فرمانده اسبق گروه پدافند نیروی هوایی بندر امام خمینی(ره) خاطراتی از توانمندی های شهید ستاری دارد که همه شنیدنی و خواندنی است. در ادامه بخشی از این خاطرات را هم با هم مرور می کنیم:

 

اطلاعات به روز شهید ستاری

در اغلب شب هایی که به همراه شهید ستاری مشغول انجام وظیفه بودیم، ایشان مشغول مطالعه بودند و جدیدترین دستاوردهای علمی مرتبط با تخصص ما را، به افسران آموزش می دادند.

در مقطعی از زمان(پیش از پیروزی انقلاب اسلامی)، کنترل آسمان کشور و اجازه ورود به هواپیماهای خارجی(اعم از نظامی و غیر نظامی) بر عهده پدافند هوایی بود و این موضوع ایجاب می کرد تا افسران اطلاعات دقیقی از فرودگاه های کشورهای جهان، ظرفیت آنها، اطلاعات فنی انواع هواپیما و... را در اختیار داشته باشند.

این اطلاعات نیز عمدتا از طریق نشریه های تخصصی انگلیسی زبان وارد کشور می شد که شهید ستاری نقش مهمی در ترجمه مقالات داشتند و آن مطالب مهم را به ما منتقل می کردند. این یک خصلت نهادینه شده در ایشان بود که از هر فرصتی برای مطالعه (به عنوان یک لازمه مهم برای موفقیت در وظایف محوله) استفاده می کردند و آموزش های ایشان، موجب آغاز آشنایی بنده با شهید ستاری شد.

 

چابک سازی سامانه موشکی هاگ

شهید ستاری در طول جنگ تحمیلی، ابتکارات فراوانی از خود نشان دادند و قرارگاه «رعد» شاهد رشادت های ایشان می باشد. در کنار این، به نظر من عملیات والفجر 8 و ابتکار شهید ستاری در چابک سازی سامانه موشکی هاگ، اوج ابتکار عمل ایشان بود.

شهید ستاری پیش از آغاز عملیات به ما توضیح می دادند که می توانیم سامانه موشکی هاگ(که بسیار وسیع و دست و پا گیر است) را کوچک کنیم به نحوی که هم بتوانیم سریع آن را جا به جا کنیم و هم کارایی آن را کاهش ندهیم.

شهید اشاره کردند که در حالت طبیعی چیزی نزدیک به 48 ساعت زمان لازم است تا سامانه موشکی هاگ را جا به جا کنیم اما با رها کردن قسمتی از آن و تنها اکتفا به جابه جایی قسمت های مهمی چون POWER  و PR این سامانه، می توانیم به راحتی آن را جا به جا کنیم.

با این ابتکار شهید ستاری، ما در طول روز عملیات خود را علیه دشمن انجام می دادیم و شبانه( و پیش از آنکه سایت شناسایی شده توسط دشمن مورد اصابت قرار گیرد) سایت را جا به جا می کردیم. اینجا بود که بالاخره متوجه نحوه اجرایی شدن طرح شهید ستاری شدیم.

ستاری برای فریب بیشتر دشمن در کوتاه ترین زمان، نزدیک به 18 مقر برای استقرار سامانه موشکی هاگ ایجاد کرد و با این کار عملا تصاویر گرفته شده توسط هواپیمایی شناسایی عراق را بی فایده می کرد.

 

والفجر 8 را باید به نام شهید ستاری نامگذاری کرد

عملیات والفجر 8 در شرایطی انجام شده که از یک طرف منطقه عملیاتی دارای شن های روان و رمل بود و از طرف دیگر بارش های شدید باران، جا به جایی سامانه را سخت می کرد. همین موضوع باعث می شد تا مجبور باشیم، با هول دادن ماشین ها از روی تپه ها، سایت را جا به جا کنیم و شهید ستاری حتی در این کار نیز در کنار سایر نیروها بودند.

از همین جهت است که باید عملیات والفجر 8 را به نام شهید ستاری بنامیم و مهم تر از آن پدافند هوایی کشور را، قهرمان گمنام جنگ معرفی کنیم که متاسفانه در آن زمان نیز نام خاصی از آن(و نقش آفرینی پدافند در والفجر 8) برده نشد.

 

ابتکار عمل شهید ستاری در بی‌اثر کردن سیستم های ضد رادار دشمن

در زمان افسری ایشان همانطور که اشاره داشتیم، شهید ستاری با تسلط بسیار خوبی که بر زبان انگلیسی داشتند در افزایش مهارت و دانش سایر افسران، نقش مهمی را ایفا کردند. 

در اوسط جنگ هم برای نخستین بار موشک های ضد رادار در اختیار عراق قرار گرفت که ما در ابتدای کار از آن خبر نداشتیم. پس از اصابت دومین موشک ضد رادار به تاسیسات راداری ما بود که شهید ستاری یک ابتکار عمل به خرج دادند و سیستم های جدید ضد رادار عراق را بی اثر کردند.

شهید ستاری برای این کار به ماموران رادار دستور دادند که به فواصل زمانی معین پس از شناسایی موشک، رادارها را خاموش و روشن کنند تا در نتیجه، موشکها به هدف خود نرسند.

 

شهید ستاری از اعدام نجاتم داد

در زمان فرار بنی صدر، من در تبریز افسر شیفت بودم. از تهران به ما خبر دادند که یک هواپیمای تانکر که برای سوخت رسانی منطقه جنوب از مهرآباد بلند شده به دلیل اختلال در سیستم ها از آن خبری نیست و امکان سقوط آن وجود دارد.

من پشت دستگاه رادار نشستم. متوجه شدم که یک هواپیما با همان مشخصات بین آستارا و رشت در حال فرار کردن است. به سرعت موضوع را به تهران انتقال دادم که آنها هم گفتند این یک هواپیمای تانکر است و امکان فرار کردن آن وجود ندارد. به هر صورت پس از ارسال گزارش ها قرار شد که یک هواپیمای شکاری را پرواز بدهند تا مانع فرار این هواپیما شود که ضد انقلاب یک سری اختلال ایجاد کرد و نشد. پس  از آن قرار شد که از همدان یک هواپیما بلند شود که به دلیل نقص فنی نشست. سومین هواپیما هم دیر بلند شد و در نتیجه تصمیم گرفتم تا هواپیما را برگردانم. من با استفاده از بک آپ های موجود خودم را به عنوان هواپیمای شکاری جا زدم و با برقراری ارتباط با هواپیمای حامل بنی صدر به آنها گفتم که من در اختیار شما هستم.

با همین شیوه، هواپیمای فرضی را به پشت هواپیمای در حال فرار رساندم و با برقراری ارتباط از طریق کانال های مختلف و تغییر صدای خودم (به شیوه صحبت کردن خلبان در کابین) موفق شدم که پس از قرار گرفتن هواپیمای تانکر بر فراز شهر تبریز، حدود 20 مایلی او را به پایین هدایت کنم. اما در نهایت هواپیمای تانکر به سمت ترکیه فرار کرد.

ماجرا زمانی پیچیده شد که فهمیدم برخی از دستورات من به هواپیمای تانکر، موجب به اشتباه افتادن هواپیمای سومی شد که از همدان برای انهدام هواپیمای فراری پرواز کرده بود. در حقیقت وقتی که با خلبان هواپیمای تانکر ارتباط برقرار کردم، چندین بار خلبان هواپیمای تانکر از من اجازه گرفت تا هواپیمای فرضی را مورد اصابت قرار دهد که من هم هر بار به او گفتم نزن!

اما خبر نداشتم که این فرمان من به طور هم زمان به خلبان هوایپمای سوم(که از همدان برای انهدام هواپیمای تانکر بلند شده بود) نیز می رسد و او را به اشتباه انداخت که هواپیمای تانکر را نزند. در حالی که طرف صحبت من هواپیمای تانکر بود نه خلبان هواپیمای سوم.

خلبان هواپیمای سوم که به طور هم زمان صدای من را هم شنید و هر وقت که تصمیم به زدن هواپیمای تانکر می گرفت، با شنیدن صدای «نزن» من منصرف می شد. بالاخره هواپیمای بنی صدر فرار کرد و با گزارش های ارسالی و شنیدن نوار مکالمات آن شب، مرا دستگیر کردند.

از آنجا که آن هواپیما، یک هواپیمای سوخت گیری بود، برای ما ارزش مادی فراوانی داشت و می خواستم هر طور که شده آن را برگردانم. نوار مکالمات در کمسیون دفاع مجلس پخش شد و همان روز با یک هواپیما به سراغ ما آمدند و ما را به تهران منتقل کردند. آقای خلبان سوم هم در بازجویی گفته بود که اگر آن آقا نمی گفت «نزن»، هواپیمای تانکر را می زدم.

روز سوم یا چهارم بازجویی که خسته شدم، گفتم که دیگر به هیچ سوالی جواب نمی دهم چرا که همه افراد غیر متخصص هستند و حرف من را متوجه نمی شوند. گفتند که اگر جواب ندهی تو را اعدام می کنیم و من هم پاسخ دادم که اشکالی ندارد و تنها در صورتی پاسخ می دهم که اقای منصور ستاری از من سوال بپرسد.

شهید ستاری حدود ده، دوازده ساعت به نوارها گوش داد و یادداشت کردو بعد با فرمانده وقت نیروی هوایی(جناب سرهنگ معینی فر) تماس گرفتند و گفتند که اگر من جای تو بودم این افسر را مورد تشویق قرار می دادم.

با گفتن این جمله توسط شهید ستاری جمع حاضر شوکه شدند و صدای اعتراض بسیاری بلند شد. اما شهید ستاری تمام قد از من و همکاران من دفاع کرد و توضیح داد که این مکالمات با چه هدفی صورت گرفته است. در نتیجه ما هم از اعدام رهایی پیدا کردیم.

 

آرزوهای نیمه تمام شهید ستاری

در آخرین جلسه که با شهید ستاری در کیش داشتیم، گفت می خواهد در ابتدا سیستم های آفندی و پدافندی را به جایی برسانم که بتوانم ادعا کنم در برابر همه حملات واکسینه هستیم و پس از این کار بتوانم با دست پر برای نیروهای خود امکانات رفاهی درخواست بکنم تا بتوانم زحمات آنها را جبران کنم.

شهید ستاری در نظر داشت که نیروی هوایی را به جایی برساند که با تمام توان از حقوق پرسنل آن دفاع کند و بتواند فضای رفاهی خوبی برای آنها به وجود بیاورد. هر چند که در همان زمان نیز تلاش های زیادی کرد و با تمام وجود در جهت صیانت از حقوق پرسنل نیروی هوایی برآمد.

امیرسرلشگر منصور ستاری در 15 دی ۱۳۷۳ در سانحه سقوط هواپیما در نزدیکی فرودگاه اصفهان به همراه تعدادی از افسران بلندپایه نیروی هوایی و همرزمان اش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

پایان پیام/

 
  • گروه خبری : عمومی,برگزیده ها,اسلایدر,زندگی نامه
  • کد خبر : 545
کلمات کلیدی
مدیر محتوا
خبرنگار

مدیر محتوا

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید