نخستین پرواز ستاری

  • 1399/02/08 - 10:16
  • تعداد بازدید: 1763
  • زمان مطالعه : 4 دقیقه

نخستین پرواز ستاری

شهید ستاری عاشق پرواز و آسمان بود و در نهایت هم در اوج دلدادگی در آخرین پروازش رهسپار دیار باقی و آسمان شد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهید ستاری، بدون تردید شهید سرلشکر «منصور ستاری» فرمانده نیروی هوایی را باید یکی از نخبگان علوم نظامی دانست. ایشان از همان ابتدای روزهای آموزش خلبانی نبوغ و توانایی های خود را به همه ثابت کرده بود، در یکی از خاطرات تیمسار خلبان حبیب الله صادقپور، مربی پرواز شهید ستاری نقل شده است:


«تیمسار ستاری متخصص رادار بودند، ولی علاقه عجیبی به پرواز و فن خلبانی داشتند. وقتی با هواپیما به جای نزدیکی برای بازدید می رفتند، مرا برای هدایت هواپیما که از نوع «بونانزا» بود، همراه خود می برد. در پروازها ایشان کنارم می نشست و با دقت به کارهایی که انجام می دادم نگاه می کرد. من که از شور و شوق تیمسار به پرواز آگاه بودم، در یکی از پروازها به ایشان گفتم: تیمسار مایل هستید با این هواپیما پرواز کنید؟


لبخندی زد و گفت: منتظر بودم زودتر از اینها بگویی.


گفتم: ما را ببخشید، یادمون رفته بود، حالا حاضرید؟


تیمسار پاسخ داد:


چرا حاضر نیستم. خیلی هم خوب است. شما برنامه ریزی کنید، می آیم و اموزش می بینم.


از فردای آن روز، برنامه ریزی را شروع کردیم و با توجه به برنامه کاری تیمسار، کلاسهای مقدماتی را در اوقاتی که ایشان فرصت داشت، تشکیل دادیم. آموزش کلاسهای زمینی از قبیل «هواشناسی، ناوبری، استفاده از رادیو و نشان دهنده ها، مقررات هوایی و ...» را خودم به عهده گرفتم. یکی دو جلسه که گذشت، متوجه شدم خیلی از مسائلی را که من هنوز نگفته ام ایشان می داند.


کنجکاو شدم و جریان را از سرهنگ شریفی (آجودانشان) سؤال کردم.


شریفی گفت: تیمسار یک سری فیلمهای آموزشی درباره پرواز گرفته و شبها در دفتر کارش نگاه می کند.


وقتی متوجه شدم که تیمسار خیلی از مسائل مقدماتی را می داند، خیالم راحت شد و وقت زیادی را برای آموزش صرف نمی کردم. در پایان کلاسها از تیمسار خواستم تا برای انجام معاینات بدنی به بیمارستان برود. ایشان هم رفت و پزشک هوایی گواهی سلامتی و بلامانع بودن پرواز را صادر کرد.


پرواز را شروع کردیم و برای اینکه به کارش لطمه نخورد، در روزهای تعطیل این کار را انجام می دادیم.


تا عید نوروز، دو بار پرواز آموزشی انجام دادیم. تعطیلات عید که شروع شد، هر روز پرواز می کردیم و هر پرواز ما حدود دو ساعت طول می کشید و تا روز سوم فروردین هفت بار پرواز آموزشی انجام شد.


در پرواز هفتم، به منطقه کوشک نصرت رفته بودیم. هنگام بازگشت، درباره جزئیات فرود توضیح می دادم که تیمسار خندید و به شوخی گفت: صادقپور! ما را خیلی دست کم گرفتی.


گفتم: تیمسار! توضیح می دهم که خدای نکرده یک موقع مسئله ای پیش نیاید.


به فرودگاه رسیدیم، ایشان چند بار عمل «Touch and go» (نشستن و بلافاصله برخاستن) را انجام داد. وقتی دیدم تیمسار این بخشی از آموزش را خیلی خوب انجام می دهد، گفتم: تیمسار این بار که می نشینی، هواپیما را انتهای باند نگه دارید و دیگر بلند نشوید.


گفت: چرا بلند نشویم؟


به شوخی گفتم: شما حرف استاد را گوش کنید، ضرر نمی کنید.


خندید و گفت: هرچه شما بگویید استاد.


تیمسار هواپیما را به نرمی روی باند خزاند و در انتهای باند متوقف شد. من به افسر کاروان، (کسی که بر پروازها نظارت دارد) گفتم: هواپیما «سلو» بلند خواهد شد.


 تیمسار با تعجب پرسید: راستی من می خواهم «سلو» بلند شوم؟


گفتم: بله، مگر اشکالی دارد؟


تیمسار با خنده گفت: اشکالی که نه، ولی غافلگیر شدم.


تیمسار هواپیما را به ابتدای باند پروازی هدایت کرد. آنجا من پیاده شدم و با ایشان دست دادم و در را بستم و گفتم: به امید خدا بلند می شوید! هیچ مشکلی نیست.


تیمسار همه کارهای لازم را انجام دادن و سپس هواپیما را به پرواز درآورد. «دور ترافیک» را به خوبی انجام داد و با یک فرود عالی، هواپیما را روی باند نشاند.


طبق رسم دیرینه، دانشجویی که اولین بار پرواز مستقل خود را انجام می دهد، پس از پرواز توسط دوستانش خیس می شود. (شاید فلسفه کار این باشد که با سردی آب می خواهند غرور ناشی از پرواز را که ممکن است بر شخص عارض شده باشد، از بین ببرند.)


آن روز جمعی از خلبانان قصد داشتند این رسم را در مورد تیمسار هم اجرا کنند، ولی حجب و حیای بین آنان و تیمسار، توان انجام چنین عملی را از آنان می گرفت. وقتی دیدم آنها این کار را انجام نمی دهند، گفتم: آقا! این جا فرمانده من هستم. آب را بریزید.


آب را روی تیمسار ریختند و با انجام این مراسم، همه به ایشان تبریک گفتیم.»


امیرسرلشگر منصور ستاری در 15 دی ۱۳۷۳ در سانحه سقوط هواپیما در نزدیکی فرودگاه اصفهان به همراه تعدادی از افسران بلندپایه نیروی هوایی و همرزمان اش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.


پایان پیام/

  • گروه خبری : عمومی,زندگی نامه,مصاحبه ها و سخنرانی ها,مقالات و دست نوشته ها
  • کد خبر : 388
کلمات کلیدی

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید