ناشدنی ممکن
در حالیکه فکر میکردیم جابهجاییها در آن شراسط ممکن نیست، شما تأکید داشتید که شدنی است و با راهنمایی و هدایت شما، این ار با وجود شرایط دشوار منطقه، ممکن شد.
استان خوزستان منطقه عمومی اروند و آبادان در سرمای استخوانسوز زمستان، همچنان گرم آتش حملات دشمن و بمبارانهای بیامان بود. نگاه، به سوی پدافند هوایی بود و شما نیز با اشراف به این اولویت، برای انجام کاری اثرمند، در این منطقه فکر و ذکر و حضوری تام وتمام داشتید. زمستان 1364، مقر شاهد، وابسته به قرارگاه رعد سرچشمه بزرگترین عملیات آبی، خاکی و هوایی علیه دشمن بعثی شده بود. با رسیدن هشتمین روز عملیات، بمبارانهای بی امان دشمن بعثی نیز قبل دشوارتر از شد. عراق پلهای ایستگاه ۷ آبادان، پل ابوشانک، پل چویبده، را مدام مورد هدف قرار میداد
برای پشتیبانی فنی وخدماتی ازسایت هاگ، اسکایگارد و توپهای ضدهوایی، داخل جزیره آبادان بسته شد. جلسه قرارگاه رعد با حضور شهید بابایی و شهید اردستانی و شما، برگزارشد و دستورات ابلاغ؛ نگران سانحه دادن ماشینهای حمل غذا بودید و فرمودید اگر فردا ماشینهای حمل غذا به گازهای شیمیایی آلوده شوند یا سانحه بدهند تکلیف چیست. از نیروها پیگیری کردید که چه اقداماتی برای جلوگیری از این حادثه انجام شده است. دستور دادید برای جلوگیری از مشکلات احتمالی، شبانه و به میزان کافی کنسرو تهیه شود.
تأکید دیگر، ایجاد سامانههای پدافندی در کمتر از چند ساعت بود. پلهای ارتباطی نابود شده بود و میبایست ۸ موشک هاگ به جزیره برای استقرار در کوثر 6 منتقل میشد. باران شدت گرفته بود و نتوانستم بگویم توانی برای حمل سامانهها با قایق نداریمو نمیدانم، تجربه و تخصص یا توکل و اراده، کدامیک بود که صلابت و استقامت را در کلام شما جان میبخشید. با اینکه همه میگفتند نمیشود و ممکن نیست، شما تأکید داشتید تا صبح موشکها تحویل سایت هاگ شود. جلسه تمام شد وراه افتادیم به سمت آبادان بافرمانده پدافند سپاه برادر علی احمدی برای گرفتن قایق بزرگ بهنام طارق صحبت کردم.
تا ساعت ۴ صبح با وجود مشکلات خیلی زیاد، سامانه و موشکها را به محل مورد نظر رساندیم. ساعت 5 صبح بود که به جزیره آمدید و به بچهها خسته نباشید گفتید در حالیکه همه سرتاپا گلی شده بودیم! نگران حال 4 فرد زخمی بر اثر واژگونی تویوتا بودم که گفتید نگران نباش، حالشان مساعد است و در بیمارستان طالقانی بستری هستند. فهمیدم با وجود کار زیاد و خستگی، تازه از بیمارستان آمدهاید.
هوای نیرو را داشتید و بامداد، بدون این که به کسی بگویید به مجروحان سر زده بودید. هر دو به سایت هاگ آمدیم و از آنجا از مسیر کوی ذوالفقاریه و از آنجا به رادار بند امام بازگشتیم. توان حرکت نداشتم و همانجا در دفتر رادار خوابیدم. شب بسیار سختی بود اما با تلاش بچهها و ایمانی که شما به انجامش داشتید، بالاخره شد.
نظر دهید