خاک خشک تحریم و نهال تحول
تا یک دهه اخیر، ساختن بسیاری از تجهیزاتی که نهچندان پیشرفته بودند، ناممکن مینمود و سالهای اخیر اما ورق برگشته است.
تا یک دهه اخیر هم ساختن بسیاری از تجهیزاتی که نهچندان پیشرفته بودند، ناممکن مینمود و سالهای اخیر اما ورق برگشته است. دیگر شنیدن ساخت یک سامانه دفاعی یا یک محصول دانشبنیان، آنهم وقتی پای نام ایران باشد، دور از ذهن نیست. اما ریشه این باورمندی کجاست؟ چرا نخستین روزها وجود نداشت و چه تحولی رخ داده که اولاً این توانمندی شکل گرفت و مهمتر از ان، چه شد که باور به این توانستن ریشه دواند و قوت گرفت؟
در اوج ناباوریها به این توانمندی، آنهم در سالهایی که محدویتهای کمرشکنی مانند تحریم، ساختن را به یک رویای دستنیافتنی بدل کرده بود، بودند کسانیکه دوردستها را میدیدند و همچنان به توانستن باورمند بودند. منصور ستاری جزو پیشگامان همین دیدگاه بود.
دو روایت از دو دوست و همسنگر شهید منصور ستاری این واقعیت را در نگاه و روحیه شهید منصور ستاری تایید میکند.
روزی که سرهنگ سید شریف حسینی، از پیشکسوتان آماد و پشتیبانی نهاجا از زبان فرمانده شنید که "به توانایی هایتان ایمان دارم" شاید تصور نمیکرد کشوری که در آن برهه حساس که هواپیمای جنگندهاش به خاطر نبودن صرفاً یک قطعه مصرفی زمینگیر شده بود، روزی سازنده هواپیمای جنگنده شود. البته که آن دیدگاه آن هم با شرایطی که بر کشور حاکم بود، چندان عجیب نبود اما دیدن آنسوی آن روزهای سخت کاری بود که مردان خاصی چون شهید منصور ستاری از عهدهاش بر میآمدند.
آن طور که سرهنگ شریفی میگوید یکی از قطعه های هواپیمای ساخت شوروی خراب شده بود و به دستور تیمسار ستاری برای تعمیر به قسمت ما آورده بودند. روزی تیمسار برای سرکشی و پیگیری پیشرفت کارها. نزد ما آمدند و پرسیدند تعمیر آن قطعه را به کجا رساندید؟
گفتم تیمسار! این قطعه مربوط به یک هواپیمای شرقی است و ما هیچ اطلاعی درباره آن نداریم. نه نشریه فنی آن را داریم و نه ابزار تعمیرش را. شما خود بهتر می دانید که مانه آموزش تعمیر این نوع قطعه را دیده ایم و نه تجربه ای در این مورد کسب کرد دایم.
آن روز، تیمسار ستاری چیزی نگفتند و رفتند؛ اما سکوتش معنا دار بود و ما فهمیدیم که زیاد از جواب ما احساس رضایت ندارد. بعد از چند روز دوباره آمدند و درباره تعمیر همان قطعه سؤال کردند. چون هیچ اقدامی برای تعمیر قطعه نکرده بودیم، همان حرفهای گذشته را تکرار کردیم. تیمسار این بار گفتند:
شریفی درباره آن روز میگوید: تیمسار ستاری میدانستند آینده این کار چیست و به ما گفت اگر قرار باشد آموزش لازم را ببینید و وسایل و ابزار و لوازم یدکی را نیز داشته باشیده کار مهمی نکردهاید. چون در آن صورت هر شخصی می تواند آن را تعمیر کند؛ اما اگر با همین وسایل و امکانات محدود کار را به سرانجام برسانید، ارزش دارد. یکی از همکاران گفت می ترسیم در حد توان ما نباشد و قطعه را خراب کنیم.
این همسنگر شهید ستاری ار قوت قلبی که به ما داد کار را به جلو برد. مثلا در پاسخ به همکارمان گفت من با شما هستم با توکل به خدا. من، هم از امکانات شما اطلاع دارم و هم از توانایی هایتان. مطمئن هستم حتما در این کار موفق خواهید شد. اگر هم نتوانستید ما چیزی را از دست نداده ایم. همین انگیزه بود که باعث شد قطعه را ظرف چند روز بسازیم و روی هواپیما با موفقیت تست کنیم.
روایت دیگری از توانستن
آنطور که بزرگان میگویند، باور به هر چیزی مهمتر از تواناییهای بالقوه است. این واقعیت بارها به اثبات رسیده است و این بار تیمسار محمود یمینی که خود از پیشکسوتان پدافند هوایی و همسنگر شهید ستاری است، روایتگر این جلوه از واقعیت منصور میشود.
تیمسار یمینی درباره وجود مشکلی در یکی از سامانهها پدافندی میگوید: با ورود ناوهای جنگی آمریکا به خلیج فارس، نیروی هوایی ارتش، پایگاههای جنوب کشور را به سیستم موشکی و پدافندی مجهز کرد. من به همراه تیمسار ستاری برای بازدید از این پایگاهها عازم جنوب کشور شدیم. در جریان بازدید تیمسار متوجه شدند که یکی از سایتها هنوز آماده به کار نشده است.
یمینی ادامه میدهد: تیمسار ستاری علت را پرسید و مسئول سایت اینگونه پاسخ داد: عیب نامشخصی در سیستم بوجود آمده که تا به حال نتوانسته ایم آن را ردیابی کنیم و نیاز به وقت بیشتری داریم. تیمسار گفتند کتابهای فنی موشک را برایم بیاورید!
یکی از کارکنان، یک جلد کتاب قطور را که به زبان خارجی بود، برای تیمسار آورد و گفت: ما از طریق راهنمایی های این کتاب هم عیبیابی کردیم، ولی به نتیجه ای نرسیدیم. تیمسار کتاب را گرفتند و گفتند: ببینم چه کار می توانم بکنم!
تیمسار یمینی معتقد است همین باورمندی شهید ستاری بود که باوری تازه در دلها ایجاد میکرد و ناشدنیها را ممکن مینمود. این پیشکسوت نیروی هوایی از خستگیاش میگوید و ترک تیمسار ستاری: ساعت از ۲ نیمه شب گذشته بود که بازدید از قسمتهای مختلف به پایان رسید. من از ایشان خداحافظی کردم و برای استراحت به اتاق خودم رفتم. ساعت پنج صبح بود که متوجه شدم در میزنند، از خواب برخاستم و در را باز کردم. تیمسار پشت در بود، خیلی خوشحال و سرحال، گفتند: آماده شو برویم.
یمینی از بهتزدگی آن روز نسبت به انگیزه و انرژی بالای شهید ستاری میگیود و ادامه میدهد: آماده که شدم، دیدم سرهنگ شریفی آجودان ایشان هم حاضر است.
از اینجای ماجرا را مرحوم شریفی روایت میکند: به گفته شریفی، تیمسار ستاری تا نیمههای شب را در کنار همسنگرانشان ماندند تا کار به سرانجام برسد. ساعت سه نیمه شب بود که تیمسار ستاری برای استراحت رفت. پیش از آن شهید ستاری به نظر من عیب از قسمت اکسیژن گیری موشک است.
آن متخصص پس از اینکه مقداری بر روی همان قسمت که تیمسار اشاره کرده بودند کار کرد، متوجه شد که عیب از همان نقطه است و براساس گفته های ایشان شروع به رفع آن کردند و سایت را آماده کردند.
امیر سرلشکر منصور ستاری در 15 دیماه 1373 همراه با جمعی از فرماندهان نیروی هوایی در سانحه هوایی نزدیک فرودگاه اصفهان به شهادت رسید اما این رهیافت و نگرش او در توانستن، تا کنون ماندگار است و انگیزهبخش.
نظر دهید