کلام نافذ

  • 1400/02/15 - 09:17
  • تعداد بازدید: 3758
  • زمان مطالعه : 5 دقیقه

کلام نافذ

کلامش آنچنان نافذ بود و ایمان و اخلاصش چنان تأثیری بر جمع گذاشت که به یکباره نشاط رزم بر دوستان حاکم شد و بار دیگر همچون گذشته پا در رکاب آن قهرمان خستگی ناپذیر نهادند و داوطلبانه برای اجرای وظیفه الهی خود که حفظ اسلام و مرزهای کشور بود، رهسپار شدند.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی شهید ستاری، سرهنگ خلبان احمد مهرنیا از یاران وهمراهان خلبان شهید مصطفی اردستانی است. این پیشکسوت نیروی هوایی، از شهید اردستانی که سال‌های دفاع مقدس را به جان فشانی و افتخارآفرینی مشغول بوده است خاطره‌ای خواندنی بیان می‌کند:


 


«بار دیگر حضور تیمسار شهید حاج مصطفی اردستانی در پایگاه هوایی دزفول خبر از شروع یک عملیات مهم می داد. همانند شیری می ماند که هرگاه در نقطه ای ظاهر می شد، در می‌یافتیم که عزم شکاری تازه کرده است.

آن روز کلیه خلبانان در اتاق توجیه تجمع کردند و تیمسار اردستانی با ذکر نام خدا و تلاوت آیاتی از کلام الله مجید، بدون مقدمه فرمودند: دوستان! عملیات بسیار گسترده و با اهمیتی پیش رو داریم که در سرنوشت جنگ تأثیر بسزایی دارد. مأموریت ما پشتیبانی بی وقفه از نیروهای سطحی و انهدام مواضع و تأسیسات دشمن در منطقه عملیات است ولی علی رغم بزرگی و مهم بودن این عملیات، بر خلاف مأموریت‌های گذشته، کار ما بسیار ساده و زمان پرواز روی نیروهای دشمن نسبتاً کم است. شاید حدود ۱۰ دقیقه یا کمتر.»

شهید اردستانی برای اینکه کم خطر بودن عملیات هوایی را تأکید کند و از این طریق قوت قلب به بچه ها ببخشد، چندین بار در حین صحبت جمله (Piece Cake) را که اصطلاحی است معادل «به سهولت آب خوردن» تکرار کرد.

بعد از ظهر همان روز گسترش ما به پایگاه امیدیه انجام شد و از صبح روز بعد با آغاز عملیات والفجر ۸ وظیفه ما نیز شروع شد. به خاطر دارم که دسته پروازی من و شهید اردستانی پنجمین دسته پروازی بود که با ذکر و یاد خداوند متان و به فاصله بسیار نزدیک به هم باند پروازی را به قصد خاک دشمن و یاری نیروهای سطحی خودی ترک نمود.

علی رغم این‌که دسته های پروازی تصمیم داشتند در سکوت رادیویی پرواز کنند، ولی به علت بروز مشکلاتی غیر قابل پیش بینی، غوغایی روی رادیوها بر پا شده بود. هر گروه به دلیلی رادیو را مشغول کرده بود و حدود ۵ یا ۶ گروه پروازی در موقعیت‌های مختلف در حال پرواز بودند. یکی از هواپیماها در نزدیکی خط نیروهای خودی هدف پدافند سنگین دشمن قرار گرفت و منهدم شد و از سرنوشت خلبان آن (قاسم ورزدار) اطلاعی نداشتیم.

هواپیمای شماره ۲ دسته پروازی که در فاصله نزدیکی جلو گروه پروازی ما قرار داشت، ناگهان از دسته پروازی جدا شد و شروع به اوج‌گیری کرد. بلافاصله دچار حریق شد و سقوط کرد. خلبان این هواپیما (سروان اسدزاده» بود که به فیض شهادت نایل شد. چند فروند دیگر از هواپیماها بر اثر اصابت گلوله های پدافند دشمن آسیب کلی و جزئی دیده بودند و همین امر باعث گفت‌و‌گوهای خلبانان از طریق رادیوها شده بود.

در مأموریتی که انتظار این همه خطر در آن نبود، من و شهید اردستانی که ایشان لیدر دسته را به عهده داشت . در ارتفاع کم‌تر از یکصد پا و فاصله جانبی ۱۵۰۰ پا رودخانه کارون را قطع کرده وارد منطقه عملیاتی شدیم. تا رسیدن به هدف حدود ۴ دقیقه زمان باقی مانده بود. همان طور که مشغول پرواز و حفظ موقعیت خود بودم و نیروهای پر حجم دشمن بعثی را از نظر می گذراندم و به درگاه خداوند دعا می کردم، ناگاه احساس کردم که لیدر (شهید اردستانی) بمبهای خود را فروریخت و شروع به اوجگیری و بازگشت به سمت میهن اسلامی نمود.

ضمن تعجب از بمباران زودهنگام و اوج‌گیری بی موقع او، ارتفاع را به میزان لازم افزایش داده و با انتخاب هدفی مناسب از نیروهای بعثی، بمبهای هواپیما را که سمبل خشم و نفرت ملت انقلابی ایران اسلامی بود بر سر دشمن فرو ریختم و بلافاصله به پیروی از لیدر، وی را دنبال کردم. هنوز سمت ایشان کامل رو به مرز خودی نرسیده بود و من تقریبا ۴۰۰ پا پایین تر از وی قرار داشتم که مشاهده کردم سه تا از بمب‌های زیر هواپیمای شهید اردستانی رها شده و در حال سقوط در منطقه دشمن می باشند و موتور چپ به اضافه بخشی از دم هواپیما شعله ور است.

بی اراده و بدون مقدمه گفتم: مصطفی! مسئله مهمی نیست، فقط موتور چپ را خاموش کن! چون آتش گرفته.

سرعت را اضافه کردم و به او نزدیک شدم. تازه فهمیدم چه اتفاقی افتاده و چرا روی نیروهای دشمن بیش از حد اوج گرفته بود. هواپیمای او از ناحیه زیر بدنه مورد اصابت یک فروند موشک ارتفاع پست قرار گرفته و باک مرکزی بنزین که در آن موقع خالی بود، بر اثر اصابت پاره شده بود. یک بمب نیز زیر مقر بال چپ به علت اشکال فنی رها نشده بود. با همان وضعیت به پایگاه بازگشتیم. پس از پیاده شدن از هواپیما متخصص خط پرواز اطلاع داد که بر اثر اصابت گلوله ضدهوایی سوراخی به قطر ۱۲ سانتی متر هم در بال هواپیمای من ایجاد شده و لازم است که تعمیر شود.

در مرحله اول این عملیات، تعداد زیادی از هواپیماهای شرکت کننده دچار آسیب دیدگی و سانحه شده بودند و دو تن از خلبانان خوب که یکی شهید شده بود و دیگری سرنوشتی نامعلوم داشت. به همین خاطر آثار نگرانی و اندوه بر چهره همرزمان آشکار بود و مشغول بحث درباره مشکلات مؤثر در رویدادها و سوانح بودیم که ناگهان قهرمان بزرگ جنگ در حالی که هنوز لباس پرواز بر تن و کلاه پرواز را در دست داشت، در میان ما ظاهر شد و با کلامی پر صلابت رو به جمع کرد و گفت:

- چه کسی حاضر است برویم؟

منظورش مأموریت دیگری بود. از میان جمع به حالت اعتراض گفتم: جناب سرهنگ! قبل از اینکه دوباره مأموریت را ادامه بدهیم، بهتر نیست بررسی مجدد کنیم و ببینیم چه چیزی سبب این همه خسارت و تلفات شده، مگر شما نفرمودید (Piece Cake)؟ 

با لحنی بسیار خونسرد و متین گفت:

- برادران! خودم می دانم وضعیت خلاف انتظار ما رقم خورد، ولی الآن فرصت این حرف‌ها نیست. رزمندگان عزیز ما نیاز به وجود شما در منطقه دارند. یا علی! یک داوطلب.

کلامش آنچنان نافذ بود و ایمان و اخلاصش چنان تأثیری بر جمع گذاشت که به یکباره نشاط رزم بر دوستان حاکم شد و بار دیگر همچون گذشته پا در رکاب آن قهرمان خستگی ناپذیر نهادند و داوطلبانه برای اجرای وظیفه الهی خود که حفظ اسلام و مرزهای کشور بود، رهسپار شدند.»

 

شهید مصطفی اردستانی همراه با شهید منصور ستاری فرمانده نیروی هوایی در 15 دی ۱۳۷۳ در سانحه سقوط هواپیما در نزدیکی فرودگاه اصفهان همراه با تعداد دیگری از افسران بلندپایه نیروی هوایی به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

 

پایان پیام/

 
  • گروه خبری : عمومی,اسلایدر,زندگی نامه,همسنگران شهید
  • کد خبر : 174
کلمات کلیدی

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید