رزمنده و فرمانده
فجر کوثر(بخش دوم)
یادت هست و یادم هست در آن عملیات، ماسک خودت را به راننده لودر اهل زنجان از جهاد سازندگی استان زنجان داده بودی و از آن تاریخ دیگر هیچ بویی را متوجه نمیشدی.
اولین وانت تویوتای حمل غذای ظهربرای پرسنل ایستگاه هفت آبادان رسید. پل ابوشانک ایستگاه ذوالفقاری برای پرسنل سایت موشکی راپیرو پرسنل مخابرات و مقر مهندسی رزمی درداخل شهر آبادان به موقع رسید.
سرهنگ بابایی فرموده بود که هر موقع مایحتاج رسید، به من اطلاع دهید. به صادقزاده مسئول دفتر قرارگاه پدافند هوایی رعد اطلاع دادم.
سرهنگ منصور ستاری، در رادار بندرامام خمینی مستقر و به صورت مستمر پیگیر بود. مدام تماس تلفنی برقرار میکرد و تأکید داشت تا با دقت کنترل کنم که همه پرسنل ماسک شیمیایی داشته باشند، چراکه تجربه عملیات خیبر درسال ۶۲، هنوز ار خاطرهها نرفته بود.
سرهنگ ستاری عزیز، یادت هست و یادم هست در آن عملیات، ماسک خودت را به راننده لودر اهل زنجان از جهاد سازندگی استان زنجان داده بودی و از آن تاریخ دیگر هیچ بویی را متوجه نمیشدی. درواقع بویایی خود را فدای انسانیت و بزرگمردی ماندگار در تاریخ ساختی. با کردارت، درسی به من دادی مامدگار برای تمام تاریخ و دوران.
همان روزها بود که یکی از استوارهای بخش زمینبههوا به شهادت رسیده بود. شهید ستاری تاب نیاورد وشب سوم عملیات در آن شرایط دشوار و حساس، نیمه شب خودت را به آبادان رساندی. دیر وقت بود و من میدانستم روزهای و افطار نکرده. یادم هست، درحالیکه تو بهشدت نگران وسایل شخصی پرسنل درخصوص لباس ضد شیمیایی وماسک بودی، کامل برایت توضیح دادم که خیالت راحت باشد به همه تجهیزات میرسانیم، متوجه شدم که با استدلالهای من، قانع نشدی و نگرانی در چهرهات نمایان بود.
گفتم چیزی بخورید تا باهم برویم و در جریان کارها قرارتان دهم. همافرحسین فاجانی واستوارحسن شیبانی مقداری گوشت کوبیده داشتند؛ روزهات را با قدری از این غذا افطار کردی و بهراه افتادیم.
تا ساعت ۳ صبح که همه را دیدی و خیالت راحت شد، نگرانی هنوز هم در چهرهات وجود داشت. داخل ماشین خوابت برد .چهرهات آسمانی شده بود و وقتی این موضوع را به خودت گفتم خندیدی. گفتی "برو دنبال کارت بادمجان بم آفت نداره! "
ساعت نزدیک اذان صبح و از بندرامام ، خداحافظی کردم و به سمت مقر شاهدقرارگاه رعد درجاده ماهشهر عازم شدم.
یادت هنوز عزیز است حاج منصور
««رزمنده و فرمانده» بخشی در پایگاه اطلاعرسانی شهید ستاری است که به مرور خاطرهها، صمیمی و بیتعارف از زبان رزمندگان و همراهان شهید میپردازد. این متن که بخش نخست آن را میتوانید از اینجا بخوانید، بیان خاطراتی از زبان سرهنگ رسید قشقایی فرمانده مهندسی رزمی نهاجا در دوران دفاع مقدس است.»
نظر دهید