مهربان اما مقتدر

  • 1400/02/07 - 16:12
  • تعداد بازدید: 2274
  • زمان مطالعه : 8 دقیقه

مهربان اما مقتدر

فرماندهی بخش‌های مختلفی مانند گروه پدافند هوایی امیدیه، فرماندهی پدافند هوایی اهواز و مسئول ستاد قرارگاه رعد در امیدیه را بر عهده داشته است. شنیدنی‌های بسیاری از پیش تا پس از انقلاب اسلامی درباره شهید ستاری دارد.

 


گفت‌وگو با سرهنگ سید علی حسینی از فرماندهان دوران جنگ تحمیلی و از همراهان شهید منصور ستاری را در ادامه می‌خوانید:


 


* باب آشنایی‌تان با شهید ستاری آن‌طور که شنیدم جالب است، شما و شهید ستاری همسایه بودید؟


به نوعی بله. آشنایی بنده با شهید ستاری درست در سال 1355 اتفاق افتاد. شهید ستاری در دانشکده برق دانشگاه تهران دانشجو بود. من در  منزلی که متعلق به پدر همسر ایشان در محله نارمک بود ساکن بودم. این خانه به واسطه شهید ستاری برای ما اجاره شده بود و خانه خودشان هم در یکی از میدان‌های اطراف سکونت داشت. خاطرم هست این خانه 110 متری، از بیرون پله می خورد. «منصور»، افسر فایتر کنترل جوان و دانش‌آموخته، و به تازگی از همدان به تهران آمده بود.


عمدتا که بعدازظهرها از محل کار بر می‌گشتم ایشان را که اگر دقیق به خاطر داشته باشم، ستوان یکم بود بین راه می‌دیدم و گپی می‌زدیم. اقامت من در منزل پدر همسر ایشان، زمینه شناخت را بیش‌ از پیش فراهم کرد؛ منصور  و خانواده‌اش، بسیار محترم و ساده زیست بودند که به بنده و خانواده‌ام، محبت فراوان داشتند.


در ادامه من به شهر دیگری منتقل شدم و شهید ستاری را تا پیروزی انقلاب اسلامی ندیدم. پس از پیروزی انقلاب و با شکل گرفتن شورای انقلاب در پدافند هوایی، نام ایشان را دوباره شنیدم. از آن‌جایی‌که در آن زمان در یگان‌های خارج از مرکز نیروی هوایی و ستادها آشفته بازاری به وجود آمده بود این شورا برای شناسایی افراد مفید و سامان‌دهی به بخش‌ها شکل گرفت.


من و آقای طروقی که از انقلابی‌ها بودند مسئول شدیم تا در شورای انقلابی که در ستاد پدافند هوایی به وجود آمده بود، فعالیت های این چنین داشته و با یکدیگر همکاری کنیم.


 در وهله نخست، او را نه به عنوان یک نظامی، بلکه یک رفیق و کسی که معرف من برای خانه شده بود، می‌شناختم. تصوری که از این فرد به دلم نشسته، تصویر یک نظامی با صلابت و یک انسان متواضع و مردم‌دار است. ایشان در مجله‌ای به نام سرباز عضو هیت تحریریه بود و مقالاتی می‌نوشت. از خوانندگان پروپاقرص این مجله بودم که به تناوب نوشته‌هایی‌ را که به قلم منصور ستاری به چاپ می‌رساند و می‌خواندم.


 


* چه شد که رعد، پایگاه هوایی امیدیه، شما و شهید ستاری دوباره به هم رسیدید؟


خب خاستگاه اصلی قرارگاه رعد در گروه پدافند هوایی اهواز بود، اما در مقطعی به دلیل حساسیت بالای اقلیم و الزامات جغرافیایی، در پایگاه هوایی امیدیه بوده است. شهید ستاری در آن موقع معاون عملیات پدافند هوایی را عهده دار بودند. من بعد از مدت‌ها برای انجام ماموریت به تهران آمدم؛ وقتی پس از مدت‌ها یکدیگر را دیدیم، چهره‌ام برایش آشنا بود اما چند سال گذشته بود و نامم را دقیق به خاطر نمی‌آورد. از من پرسید شما را جایی ندیده‌ام؟ به شوخی گفتم شما در اتاق کنترل و زیر باد خنک کولر می‌نشستید و ما هم در خاک و زیر آفتاب بودیم! دیدارهای دوباره من و شهید ستاری از همین‌جا آغاز شد.


پدافند هوایی در دوران دفاع مقدس، خط مقدم میدان نبرد اقتصادی به معنای آن روزهایش به حساب می‌آمد.  آن روزها، تنها سلاحی که برای تأمین اعتبارات لازم کشور و به ویژه جنگ داشتیم، نفت بود که باید از مناطق جنوبی کشور صادر می‌شد. اما عراقی‌ها با هدف قرار دادن نفتکش‌ها، پالایشگاه‌ها و حامل‌های معیانات نفتی، سعی داشتند چرخ اقتصاد کشور را که بر مبنای نفت می‌چرخید از کار بیندازند و از تمام توان و تجهیزاتشان هم برای این کار استفاده می‌کردند.


بر همین اساس، تمام قوای سیاسی و نظامی کشور برای صیانت از اقتصاد با تداوم بخشیدن به حرکت نفتکش‌ها، عزم خود را جزم کرده و در مناطق نفت‌خیز از جمله اهواز حضور داشتند. پدافند هوایی هم نقشی اساسی در مقابله با جنگنده‌های دشمن ایفا می‌کرد و به دلیل حساسیت بالایی که وجود داشت، توقع‌ها از این بخش بسیار بالا بود.


*از اقدامات شهید ستاری در جنوب کشور بگویید و چه تاثیر در روند کارها پیش آمد؟


وقتی من مسئولیت گروه پدافند هوایی اهواز را بر عهده گرفتم، ارتباط من و شهید ستاری نیز بیش‌تر شد. رهنمودهایی که این شهید والامقام برای انجام بهتر کارها داشت موجب شد کارهای مهم و سرنوشت‌سازی آن هم در مقطع‌های گوناگون به سرانجام برسد. من یک مسئول اجراکننده فرامین بودم و شهید ستاری به عنوان معاون عملیات پدافند هوایی، نکات و نقطه‌نظرات و راهبردهای را گوشزد می‌کرد.


برای نخستین بار موضوع مهم پست فرماندهی توسط جهاد خودکفایی نیروی هوایی و مهندسی رزمی را انجام دادیم و این موضوع را حل و فصل کردیم. با ایجاد کاماند پست، تمام عناصری را که در منطقه اهواز حضور داشتند، گرد هم آوردیم تا اطلاع‌رسانی، ارتباط و انجام کارها تحت یک فرماندهی یکپارچه صورت بگیرد و دفاع هوایی منسجم‌تر شود.


شهید عباس بابایی و شهید ستاری که معاونت‌های عملیات و طرح برنامه را عهده‌دار شدند، تحول تازه‌ای هم در نیرو شکل گرفت. هماهنگی این دو با یکدیگر بسیار زیبا و مثال زدنی بود. از نزدیک شاهد بودم که شهید بابایی از بعد آفندی و شهید ستاری در بعد پدافندی، برای حفظ منابع نفتی و صیانت از آسمان کشور چه تلاش‌هایی می‌کنند. همین که این دو در منطقه حاضر بودند و با پرسنل تعامل داشتند، این حضور در افزایش روحیه و بهتر انجام شدن کارها اثرمند بود.


 


*بسیاری معتقد هستند که شهید ستاری فردی با دقت و ریزبین بودند آیا شما هم با این موضوع برخورد داشته‌اید؟


شهید ستاری، تیمی را تحت عنوان تیم دپو و تعمیر و نگهداری در منطقه تشکیل داد. آقای نوذری که در دولت قبلی وزارت نفت را بر عهده گرفت، مسئول حراست منطقه نفت خوزستان بود.


ایشان برای بازدید به بید بلند و پریس ترانه رفته بودند؛ گفتند که چرا رادارهای اسکای گارد، خوابیده و فعال نیست؟ گفتم که: متخصصانی که داریم سایتی هستند؛ همان‌طور که می‌دانید، گروهی از متخصصان داریم که داخل سایت تعمیر و نگهداری انجام می‌دهند و گروه متخصصینی که رده بالاتری دارند در دپو مستقرند؛ به شهید ستاری عرض کردم به هرحال بضاعتمان همین است و همین قدر دانش و تجربه دارند؛ در ضمن قطعه و تجهیزات لازم مانند تستر ندارند.


شهید ستاری، حین بازدید نکات و جزییاتی را می‌گفتند که شاید اگر بارها و بارها مقابل چشممان بود، توجه و دقتی نمی‌داشتیم. نوع تخصص و اشراف ایشان به موضوعات طوری بود که وقتی ایشان پایگاه را ترک می‌کرد، بچه‌ها کنجکاوانه از من درباره او می‌پرسیدند و از تسلطش می‌گفتند.


 


*برخورد شهید ستاری با نیروهای تحت امر خود چگونه بود؟


برخورد او به قدری ساده و متواضعانه بود که در نگاه نخست و بدون شناخت از او، کسی باور نمی‌کرد فرمانده نیروی هوایی است. باباجان تکیه ثابت کلام ایشان بود و طوری با بچه ها صمیمی صحبت می‌کرد که گویی سال‌ها است رفیق آن‌هاست. علاوه بر همه این ویژگی‌ها، حرف‌هایش انرژی و انگیزه بخش بود.


ایشان در موقع صحبت کردن هیچ وقت حالت آمرانه نمی‌گرفت؛ همیشه با این لحن می‌گفت: بچه‌ها این کار را بکنید، یا حاجی این کار رو انجام بدهید.


 


*شما با ایشان ارتباط زیادی داشتید، نگاه شهید ستاری به موضوعات را چگونه دیدید؟


ایشان به دلیل آگاهی از درد مردم و ارتباطی که با مردم داشت. به قول حضرت امام(ره) که این انقلاب، انقلاب مردم پا برهنه ها بود؛ و این پا برهنه‌ها را شهید ستاری در  قالب نظامی‌گری که در بخش نیروی هوایی که با آن‌ها کار می‌کردند خوب شناخته بود.


شناختی که شهید ستاری داشت شناختی عاطفی نبود؛ شناخت تخصصی بود و بعدها این را متوجه شدم که شهید ستاری دیدگاه‌ای در سیستم مدیریت و کاری داشت که این دیدگاه حرکت رو به سوی جلو بود. مدیریت ایشان هیچ‌گاه مدیریت مصلحتی نبود؛ من به عنوان مجری وقتی ایشان حرفی می‌زدند و یا می‌دیدم که در صحنه هستند، خیلی دلگرم بودم چرا که این دستور را شهید ستاری داده‌اند و مطمئن بودم که حتما نتیجه بخش خواهد بود.


 


*شهید ستاری با دقت و پیگیری زیادی موضوعات را جلو می‌برد، آیا شما هم با این حرف موافق هستید؟


بله؛ ایشان در حصر آبادان به عنوان یک افسر فایتر کنترل می‌نشست و بحث می‌کرد که چرا عراق 120 پرواز را در روز گذشته انجام داده ما ممکن است 10 تا 15 پرواز را به عنوان مهاجم ضبط کرده باشیم, بقیه این پروازها برای چه بوده است؟


یک افسر فایتر کنترل با چنین دیدگاهی می‌خواهد موضوع را تجزیه و تحلیل کند که دشمن درصدد چه کاری است، آیا مانور برگزار می‌کند، آیا شبیه سازی کرده است و خیلی چیزهای دیگر، که همه این مسائل نشان می‌دهد که ایشان خیلی ریز بین و با دقت بودند.


ایشان مرتب در شروع هر پروژه‌ای که ما به عنوان مجری بودیم نسخه‌ای می‌نوشت؛ هر روز از آن پروژه بازدید می‌کردند که در جریان پیشرفت پروژه قرار بگیرد. و اگر احیانا خطایی در پروژه باشد آن را رفع کند.


 

  • گروه خبری : عمومی,برگزیده ها,اسلایدر,زندگی نامه
  • کد خبر : 125
کلمات کلیدی

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید