نمایی از زندگی شهید ستاری در نگاه همسر؛
عشقی بزرگ در دل ماکتهای کوچک
همسر شهید ستاری در بیان علاقه وصف ناشدنی مرد آسمانها به پرواز تعریف میکند: «خیلی با دقت و ظرافت ماکتهای هواپیما را درست می کرد. حتی موتورهای هواپیما را با چنان دقتی تنظیم و جاگذاری می کرد که انگار قرار بود با آن پرواز کند!»
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی شهید ستاری، پرواز را عاشق بود و این علاقه را بیش از همه، نزدیکانش و همرزمانش میدانستند. از کوچکترین کارهایی که به پرواز ارتباط داشت تا کارهای سرنوشتساز فنی و مهندسی که راهی را به سوی پرواز میگشودند، همه و همه سرلشگر شهید منصور ستاری را در راه نزدیکتر شدن به آسمان یاری می داد. او بر روی زمین هم به آسمان میاندیشید و با کارهای ساده اما مهم، زمینه را برای تحقق پرواز فراهم میکرد.
بیراه نیست اگر دقت و ظرافت خاص او را در کنار هم قرار دادن ذرهذرهی قطعات ماکتهای کوچک هواپیما به شوق تداعی پرواز در ابعاد کوچک برای گام گذاشتن به آسمانهای بیکران تشبیه کرد و او همیشه از معبرهای کوچک، شاهراههای بزرگ باز میکرد.
شاید بتوان بخشی از علاقه وصف نشدنی او به پرواز و شوق باز کردن مسیر آسمان از زمین را در این خاطره شیرین و خواندنی خانم حمیده پیاهور همسر شهید منصور ستاری یافت:
«منصور عاشق هواپیما بود. اولین چیزی هم که از پس انداز اولین حقوق مان خریداری کرد ماکت یک هواپیما بود. سرگرمی اش ساختن ماکت هواپیما بود. بعد از شهادتش نزدیک به پانصد تا ماکت هواپیما برایمان به یادگار ماند که من همه را به پسرم دادم. گفتم این ها پیش تو باشد. شاید دخترها خیلی بهشان علاقه ای نداشته باشند. چون غالباً دخترها، عشق هواپیما و این جور چیزها را ندارند. سورنا هم، همه را گرفت و الان در یکی از اتاق های خانهاش نگهداری ند. وقتی منصور می رفت سراغ ماکت سازی ، غرق آن می شد.
خیلی با دقت و ظرافت ماکتهای هواپیما را درست می کرد. حتی موتورهای هواپیما را با چنان دقتی تنظیم و جاگذاری می کرد که انگار قرار بود با آن پرواز کند! یک بار به او گفتم بابا این موتور داخل ماکت را که کسی نمیبیند. چرا این قدر دقت میکنی و با حوصله با آن ور میروی؟
منصور خندید و جواب داد تــو الان نمیدانی، چون نمیدانی، فکر می کنی دارم وقتم را تلف می کنم. بعدها می فهمی، واقعاً هم بعدها فهمیدم. وقتی که فرمانده نیروی هوایی شد.
چون خلبان نبود، بعضی خلبانها اعتراض کردند که چرا یکی غیر خلبان را گذاشته اید فرمانده. درست بود که منصور خلبان نبود، ولی بهتر از هر خلبانی، هواپیما را می شناخت. با قطعاتش آشنا بود. از همه فرآیند پرواز جزء به جزء خبر داشت. وقتی هم فرمانده شد، شروع به یادگیری خلبانی کرد. چون از اول هم به پرواز و خلبانی علاقه داشت. زیر نظر یکی از خلبانهای پرسابقه هم آموزش می دید. بعد از سه چهار ماه هم توانست سوار شود. یعنی به تنهایی میتوانست پرواز کند.»
امیرسرلشگر منصور ستاری در 15 دی ۱۳۷۳ در سانحه سقوط هواپیما در نزدیکی فرودگاه اصفهان به همراه تعدادی از افسران بلندپایه نیروی هوایی و همرزمان اش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پایان پیام/
نظر دهید