رزمنده و فرمانده
ایستادگان روزهای بمباران
علت ناراحتیتان را فهمیدم، اما توأمان درس مهمی آموختم، اینکه غم، اندکی از انگیزه و تلاش برای پیگیری کارها نکاهد و با شما اینکه شرایط روحی مناسبی نداشتید، ایستاده و استوار، کار را ادامه دادید.
«فرمانده عزیزسلام
روزهای تلخکامی شیوع بیماری و رنج همنوعان از این بحران، جای خالی حضور سبزت را بیش از پیش نمایان کرده است. بینهایت دلتنگتان هستم و یاد دوستان و همسنگران آسمانی، التیام بخش رنج و رخوت روزهای قرنطینه است.
یادت هست نخستین آخرین روزهای سال ۶۴ و در آستانه سال نو، به مقر مهندسی رزمی نهاجا درآبادان آمدیم تا ارتباط بیسیم ایستگاه راداری بندر امام خمینی (ره) را ساماندهی کنیم.همافر فاجانی و ستوانیکم جوادنیا هم گزارش برقراری ارتباط بی سیم وبین رادار بندر امام و سایت هاگ در کناره های اروند جلسه را ارائه دادند؛ کار با سرعتی مطلوب انجام شد.
برای دیدا امام جمعه آبادان آیت الله جمی آماده شدیم. ایشان توصیه کرد برای شهر آبادان تعداد بیشتری تجهیزات پدافندی اختصاص یابد. شما دستورات لازم را برای تأمین امنیت هوایی این شهر صادر کردید و از امام جمعه آبادان خواستید همسنگران نیروی هوایی را دعا کنند. ۴ روز به عید نوروز مانده بود و آیتالله جمی فرمودند شما که سرباز امام زمان هستید همه را دعا کنید.
پس از این دیدار به من دستور دادید به پل ایستگاه هفت آبادان بروم تا کارهای مهندسی رزمی برای استقرار ضدهوایی را انجام دهم. تأکید داشتید محل استقراری برای دو ضدهوایی آماده کنم. با همکاری امیر سرتیپ غلامی، توپهای 23میلیمتری مستقر شود.
بارش باران شدت گرفته بود و بر دشواری کار افزوده بود. قرارشد کلیه جنگ افزارها درمحلهای جدید یکبار شب بازدید میدانی شود. من به جای استوار حاتمی راننده شما را همراهی کردم. کار، از ساعت ۱۰شب آغاز شد.
بازدید را از سایت موشک «راپیر» در کوی ذوالفقاریه آغاز کردیم تا به قرارگاه کربلا در دهانه فاو و سایت هاگ واسکایگارد رسیدیم. بازدیدها تا نزدیکی صبح ادامه یافت و با اینکه روز را تماماً پیگیر کارها بودید اما خم به ابرو نیاوردید و بدون اظهار خستگی، از تمامی بخشها با دقت بازدید و چندوچون کار را بررسی کردید. در چهرهتان غمی ناگفته بود که وقتی دربارهاش پرسیدم، چیزی بیان نکردید. اما این چهره را میشناختم خستگی غمگیناش نمیکرد، چیز دیگری در پس این چهره نهفته بود.ساعت ۴ صبح بازدید. صبح، پیگیریها را آغاز کردید از کیفیت صبحانه پرسنل تا دریافت کردن لباس و ماسک ضد شیمیایی.
سربازی که کاربر توپ 23 میلیمتری بود، از شما تقاضایی داشت. اظهار کرد پدرم بیمار و خانواده تحت پوشش کمیته امداد است. اگر امکان دارد به اصفهان بروم. مهربانانه پذیرفتید اما به همین بسنده نکردید. وقتی سرباز رفت، به من دستور دادید ۲هزارتومان وجه در اختیارش بگذارم.
سکوتی که چند دقیقهای میانمان شکل گرفت، بغض نهفتهتان را شکست و درباره علت ناراحتیتان فرمودید. متوجه شدم سروان اسدزاده حین برگشت مورد اصابت بمباران عراق قرار گرفته و به شهادت رسیده است. علت ناراحتیتان را فهمیدم، اما توأمان درس مهمی آموختم، اینکه غم، اندکی از نگیزه و تلاش برای پیگیری کارها نکاهد و با شما اینکه شرایط روحی مناسبی نداشتید، ایستاده و استوار، کار را ادامه دادید.
تیمسار عزیز، روزهای دشوار دست و پنجه نرم کردن با ویروس سختجان کرونا، برای قهرمانان کادر درمانی و منادیان سلامت کشور، کم از دفاع مقدس و تلاش سربازان خط مقدم دفاع از کشور ندارد. جای خالی شما و دیگر بزرگقهرمانان دفاع مقدس بیش از هر زمان دیگری احساس میشود.»
«رزمنده و فرمانده» به مرور خاطرهها، صمیمی و بیتعارف از زبان رزمندگان و همراهان شهید میپردازد. در این گفتار، خاطراتی از زبان سرهنگ رسید قشقایی فرمانده مهندسی رزمی نهاجا و پیشکسوت نهاجا از همراهی با امیر سرلشکر منصور ستاری در دوران دفاع مقدس بیان شده است. روایتهای جذاب و متنوعی را در قالب رزمنده و فرمانده میتوانید در پایگاه اطلاعرسانی دنبال کنید.
گزارش از پایگاه اطلاعرسانی شهید ستاری
پایان پیام/
نظر دهید