مساوی شدیم

  • 1399/02/10 - 12:00
  • تعداد بازدید: 2910
  • زمان مطالعه : 5 دقیقه

مساوی شدیم

شهید یاسینی سعی می‌کرد هواپیما را به پایگاه برساند و من هم از تعقیب هواپیماهای دشمن دست برداشتم تا شاید بتوانم کمکی برای او باشم. ولی هر لحظه وضع وخیم تر می شد و هواپیما مثل اسب افسار گسیخته این طرف و آن طرف می رفت.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی شهید ستاری، شهید علیرضا یاسینی از خلبانان تیزپرواز نیروی هوایی و از یاران شهید ستاری است. سرهنگ خلبان محمد رضا خالقی درباره این شهید والامقام خاطره‌ای خواندنی دارد:


«در سال ۱۳۶۳ عملیات‌های سطحی زیادی برای آزاد سازی مناطق تحت اشغال دشمن انجام گرفت، از قبیل والفجر ها، خیبر و... در این عملیات‌ها پشتیبانی هوایی منطقه غرب کشور به عهده پایگاه سوم (همدان) گذاشته شده بود.

در آن زمان جناب یاسینی معاون عملیات پایگاه سوم بود و عملیاتهای پایگاه را شخصا رهبری می کرد. خلبانها را برای انجام مأموریت انتخاب کرده و به توجیه آنان می پرداخت. در واقع تجربه های ارزنده خود را که از روز اول جنگ تا آن موقع کسب کرده بود به دیگران منتقل می کرد.

در یکی از عملیات‌ها من شماره ۲ و جناب یاسینی شماره یک دسته پروازی بود که با دو فروند هواپیما مأموریت داشتیم در منطقه غرب کشور به گشت زنی بپردازیم تا چنانچه هواپیماهای دشمن قصد حمله به مناطق نظامی و اقتصادی را داشته باشند، آنها را مورد هدف قرار داده و یا متواری کنیم. بر فراز اسلام آباد در حال گشت زنی بودیم که رادار اعلام کرد:

- هواپیماهای گشتی منطقه غرب! توجه کنید! چندین فروند هواپیمای دشمن در حال نزدیک شدن به مرز هستند. مواظبشان باشید!

چون جناب یاسینی ماموریت جنگی زیادی انجام داده بود، مسئولان رادار منطقه را از صدایشان در رادیو به اسم می شناخت و در جواب گفت:

- جناب سروان گرامی! فقط جهت و سرعت را بده! بقیه با ما. - جناب یاسینی حدود ۶ فروند هواپیما با سرعت ۲ ماخ* در حال رد شدن از مرز هستند؛ احتمالا هدفشان شهر کرمانشاه باشد.

بلافاصله به سمت کرمانشاه تغییر جهت دادیم و جناب یاسینی که در آن لحظه بالاتر از من پرواز می کرد گفت: به طرفشان می‌رویم

- جناب سروان خالقی! شما با همان ارتفاع به پرواز ادامه بده، من ارتفاعم را زیاد می کنم که غافلگیر نشویم.

هر لحظه رادار منطقه موقعیت جدید هواپیماهای دشمن را اعلام می کرد و ما را به طرفشان هدایت می کرد که در یک آن، دو فروند از هواپیماهای عراقی را مقابل خود دیدم، فورا به شماره یک اعلام کردم:

- جناب یاسینی دو فروند از هواپیماهای عراقی را در رادار دارم. چه کار کنم؟ - مواظب باش! احتمالا این دو فروند به عنوان طعمه هستند الآن بقیه سر می رسند. لحظه ای نگذشت که جناب یاسینی اعلام کرد:

- حدود هشت فروند هم در ارتفاع بالاتری به سوی کرمانشاه در حال پرواز هستند، شما آن دو فروند را تعقیب کن! من هم دنبال این هشت فروند می روم.

شماره یک پس از هدف گیری، موشکی رها کرد و من هم به سوی یکی از آن دو هواپیما موشکی شلیک کردم و یکی از هواپیماهای دشمن در هوا متلاشی شد.

در همان لحظه، یک فروند موشک توسط یکی از هواپیماهای دشمن به سوی شماره یک شلیک شد. جناب یاسینی با مشاهده موشک شلیک شده، گردش تندی کرد تا از خط سیر موشک خارج شود، ولی متأسفانه دیر شده بود. موشک به زیر بال سمت چپ هواپیمایش اصابت کرد و موتور آتش گرفت. لحظه به لحظه آتش فراگیر و هواپیما از کنترل خارج می شد و با سرعت زیادی به سمت راست متمایل می شد.

برابر دستورالعمل پروازی در چنین حالتی باید هر چه زودتر هواپیما را ترک می کرد، ولی او سعی داشت هواپیما را به پایگاه برساند. من هم از تعقیب هواپیماهای دشمن دست برداشتم تا شاید بتوانم کمکی برای او باشم. ولی هر لحظه وضع وخیم تر می شد و هواپیما مثل اسب افسار گسیخته این طرف و آن طرف می رفت و آتش از آن زبانه میکشید. با دیدن این وضعیت گفتم: جناب یاسینی! دیگر کاری نمی شود کرد، باید بیرون بپرید!

- محمد جان! مثل اینکه چاره‌ای جز ترک هواپیما نداریم.

هواپیما در حالی که به محور طولی خود می چرخید، لحظه به لحظه به زمین نزدیک‌تر میشد. یک لحظه هواپیما در حالت مناسب (کابین رو به آسمان برای بیرون پریدن قرار گرفت. گفتم: جناب یاسینی! الآن وقتشه، دستگیره را بکش!

لحظه ای بعد، هر دو خلبان در دل آسمان غوطه ور شدند و با باز شدن چترهایشان آرام آرام به سطح زمین نزدیک می شدند. من بالای سر آنها گردشی کرده و به پایگاه، محل فرود جناب یاسینی و خلبان کابین عقبش (شهید فراهانی را اعلام کردم تا با هلیکوپتر بیایند و آنها را ببرند.

چون سوخت هواپیمای من در حال تمام شدن بود به پایگاه برگشتم. ساعتی بعد هر دو با هلیکوپتر به پایگاه انتقال داده شدند. من که تا آن لحظه انتظارش را می کشیدم، به پیشواز شان رفتم. ایشان را در آغوش کشیدم و گفتم: جناب یاسینی! آسیب جدی که ندیده اید؟

. خدا را شکر که سالم هستیم و فقط یک مقدار کمرم آسیب دیده. محمد جان! مثل اینکه ما بازی را یک بر هیچ باختیم.

- نه جناب یاسینی! دو در مقابل ده، با این وجود یک یک مساوی کردیم، تازه آنها بعد از سرنگون شدن یکی از هواپیماهایشان بدون هیچ اقدامی فرار کردند. خدا را شکر که مجال نیافتند تا شهر را بمباران کنند. والا ممکن بود خسارت، بیشتر از دست دادن یک هواپیما میشد.

خندید و گفت: تازه اگر ما یک بر صفر هم میشدیم، باز نباخته بودیم، چون ما به خاطر هدف و دفاع از کشورمان می‌جنگیدیم.»

 

امیرسرلشگر منصور ستاری در 15 دی ۱۳۷۳ در سانحه سقوط هواپیما در نزدیکی فرودگاه اصفهان به همراه تعدادی از افسران بلندپایه نیروی هوایی و همرزمان اش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

 

 

 

 

* ماخ: واحد سرعت است و هر واحد آن برابر با سرعت صوت (۱۲۰۰ کیلومتر در ساعت) می باشد.

 

پایان پیام/

 
  • گروه خبری : عمومی,زندگی نامه,همسنگران شهید
  • کد خبر : 269
کلمات کلیدی

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید