ترس از خاک

  • 1400/05/31 - 15:11
  • تعداد بازدید: 2134
  • زمان مطالعه : 5 دقیقه

ترس از خاک

سرهنگ اصغر نوشاد*

عملیات والفجر8 که به فرماندهی شهید عباس بابایی و شهید منصور ستاری با جان‌فشانی‌ نیروهای رزمنده پدافند هوایی انجام شد، یک از بزرگ‌ترین افتخارات نیروی هوایی ارتش است. در این عملیات بود که با سرنگونی بیش از 68 فروند هواپیمای متجاوز دشمن، نشان صلابت و استواری بر سینه نهاجا سنجاق شد.

چند روزی به آغاز عملیات باقی مانده بود که نیروهای رزمنده پدافند از اقصی نقاط ایران در گروه پدافند هوایی اهواز استقرار پیدا کردند.  به طوری که گروه اهواز، گنجایش این تعداد نیرو را نداشت و بنابراین، نیروها از پلیس راه اهواز تا فلکه چهارشیر اهواز مستقر شدند و چند شب پیش از عملیات به سمت منطقه عملیاتی والفجر حرکت کردند.

این ستون عملیاتی که شامل توپ‌های ضد هوایی اورلیکن، اسکای‌گارد، راپیر، توپ 23 میلی‌متری، 14میلی‌متری  حدودا بیست کیلومتر، از جاده اهواز به سوی خرمشهر حرکت می‌کرد. صبح روز بعد، این تجهیزات و نفرات در جنگل‌های نخلستان قفاس مستقر شدند و استتار کردند. غروب همان روز، دوباره به سوی مناطق عملیاتی به حرکت درآمدند و از آن‌جا که این نیروها سنگرهای خود را نمی‌شناختند توسط رزمندگان مهندسی رزمی در جایگاه خود استقرار پیدا کردند. یک شب بعد، عملیات والفجر 8 آغاز شد. هدایت و راهبردی این ستون عملیاتی و پدافندی، به عهده شهید منصور ستاری بود که در ایستگاه راداری بندر امام خمینی ماهشهر مستقر بود.  در جریان این عملیات سنگین، شهید ستاری هدایت و رهگیری هواپیماهای دشمن را به اطلاع سایت‌های هاگ مستقر در منطقه می‌رساند.

به خاطر دارم لحظه‌ای که دشمن بعثی، بمباران شیمیایی را آغاز کرد، شهید ستاری در منطقه حضور داشت و به سوی سایت پدافندی شاهد حرکت می‌کرد. با چشمان خودم دیدم که زیر آماج حمله‌های دشمن خودروی فرمانده متوقف شد، شهید ستاری از ماشین پیاده شد و ماسک خود را به راننده بولدوزر داد. وقتی به ایشان گفتم که منطقه پر از گازهای شیمیایی است و نباید ماسکتان را بر می‌داشتید،با لبخندی پاسخ داد اشکالی ندارد، راننده بولدوزر بیش‌تر از من به ماسک احتیاج دارد.

در همین عملیات نیروهای مهندسی رزمی پدافند ناچار بودند شبانه و دور از دید دشمن، نسبت به ساخت سنگر و سایت‌های تاکتیکی اقدام کنند. یکی از شب‌هایی که مشغول احداث و راه‌اندازی سایت کوثر 2 بودیم، متوجه شدیم که کابل استاندارد های‌پاور، به اتاق فرمان نمی‌رسد و باید تپه استقرار های‌پاور را تغییر دهیم تا سایت عملیاتی شود. با توجه به جزر و مد زمین‌های منطقه، فضای پیرامون به باتلاق بدل شده بود. ماموریت تعویض تپه های‌پاور به من واگذار شد و تا صبح این کار را به سرانجام رساندم. فردای آن روز، سایت هاگ عملیاتی شد و همان روز با هدایت شهید ستاری 18 فروند از هواپیماهای دشمن سقوط کرد که با چشم غیر مسلح نیز قابل مشاهده بود.

شهید ستاری معمولا با مهربانی و لحنی پدرانه با استفاده از لفظ باباجان با رزمنده‌ها سخن می‌گفت و توجه ویژه‌ای به پرسنل تحت امر خود داشت.

اگر متوجه می‌شد که با رزمنده‌ای رفتار خوبی نشده است، معترض می‌شد و موضوع را پیگیری می‌کرد. پس از پایان جنگ تحمیلی مأموریتی به من محول شد. باید به میدان تیر سمنان می‌رفتم. پس از چند روز، شهید ستاری و تعداد زیادی از فرماندهان رده بالای نیروی هوایی به سمنان آمدند. قرار بود که شهید ستاری مختصات جغرافیایی و محل استقرار موشک‌های اس200 را به نیروها و فرماندهان آموزش بدهد.

دستور داده شد که گریدر1 (وسیله‌ای که برای تسطیح جاده استفاده می‌شود) به میدان آورده شود تا بتوانند مختصات استقرار موشک‌های اس200 را علامت‌گذاری کنند. راننده گریدر اما حضور نداشت. فرمانده مهندسی رزمی، به من دستور داد که رانندگی گریدر را به عهده بگیرم.

این کار در تخصص من نبود اما رانندگی تجهیزات سنگین را در منطقه آموخته بودم. گریدر را روشن کردم و شهید ستاری همراه من در گریدر نشست. با لحنی دوست‌داشتنی به من گفت باباجان کمی گرد و خاک کن تا این‌ها خاکی شوند. پرسیدم تیمسار لباس‌هایتان خاکی می‌شود واقعا این کار را انجام دهم؟ شهید ستاری در حالی که به برخی از فرماندهانی که گوشه ای ایستاده بودند اشاره می‌کرد، گفت این‌ها از خاک می‌ترسند. هرچه به این‌ها می‌گویم بیایید و با این خاک انس بگیرید و عادت کنید به خاکی شدن، به خرجشان نمی‌رود. این جمله‌ها را در حالی می‌گفت که لبخندی صمیمی به لب داشت.

پس از سال‌ها که از شهادت  این مرد بزرگ و آسمانی می‌گذرد، به جان کلام آن روزش فکر که می‌کنم، نکته‌های آموختنی تازه‌ای درمی‌یابم. این که همه ما از خاک هستیم و به خاک بازمی‌گردیم.

رفتار و کردار شهید منصور ستاری نشان می‌داد او دل‌بسته این دنیای فانی نیست. در ایام رمضان، حدود سی سال پیش، یکی از کارگران ساختمانی مهندسی رزمی از چاهک آسانسور یک ساختمان در دست ساخت سقوط کرد و جان خود را از دست داد. خانواده او در شرایط دشوار از دست دادن سرپناه خانواده، نیازمند یاری بودند و این، نکته‌ای بود که از چشمان فرمانده دور نماند.

 

به دستور شهید ستاری و به مدت یک سال پیگیر امور حقوقی آن کارگر بودم تا حق و حقوق او را به خانواده‌اش برسانیم. آن کارگر 4 فرزند داشت و اهل یکی از توابع شهرستان سقز بود. بعد از گذشت یک سال، بیان شد که این کارگر در اثر بی احتیاطی جان خود را از دست داده و از ان‌جایی‌که خودش مقصر بوده، حق و حقوقی به او تعلق نمی‌گیرد. وقت رأی دادگاه را به عرض شهید ستاری رساندم، ایشان فرمود این کارگر مستحق است و کاری کنید که به حق و حقوقی برسند.

با راهنمایی‌های شهید ستاری و مشورت دوستان از جمله بازپرس پرونده، به این نتیجه رسیدم که باید یک نفر مسئولیت ایمنی ساختمان را به عهده بگیرد. دادگاه، من را به عنوان مسئول ایمنی معرفی کرد و اعلام شد که برای ارتکاب قتل غیر عمد، باید دیه پرداخت شود. وقتی شهید ستاری از حکم دادگاه مطلع شد، مبلغی را به این موضوع اختصاص داد و من راهی شهرستان سقز شدم تا بتوانم رضایت محضری خانواده را دریافت کردم.

 

* افسر بازنشسته مهندسی رزمی نهاجا

  • گروه خبری : برگزیده ها,همسنگران شهید
  • کد خبر : 19
کلمات کلیدی
مدیر محتوا
خبرنگار

مدیر محتوا

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید