پدر مهربان نیروی هوایی
همراه و همسنگر شهید ستاری معتقد است این فرمانده آسمانی یک انسان معنوی همه بعدی بود. متعالی بود. پدر خانوادهی نیروی هوایی بود.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهید ستاری، امیر سرتیپ خلبان حبیب بقائی، فرمانده پیشین نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در گفتاری به بیان ویژگیهای شخصیتی سرلشکر شهید منصور ستاری پرداخته است.
اخلاق و رفتار و منش شهید ستاری به گونهای بود که حکم پدر برای بقیه داشت. اختلاف سنی زیادی با هم نداشتیم، ولی همه احساس میکردند که ایشان مثل پدر همهی ما هستند. بسیار خوشاخلاق، خوش برخورد و مهربان بودند. ضمن اینکه موهایشان هم یک مقداری سفید بود، ولی جوان بودند. آدم احساس میکرد یک فرزند با پدرش صحبت میکند. این بود که ما ایشان را دوست داشتیم و همیشه عزت و احترامی در حد تکریم بینهایت برای ایشان قائل بودیم. خدا رحمت کند شهید عباس بابایی هم این تأکید را داشتند. ایشان یک چنین شخصیتی برای همهی ما بودند.
شهید بابایی و شهید ستاری تقریباً در کنار هم بودند. بیشتر ارتباط این دو بزرگوار از سال ۱۳۶۲ و ۱۳۶۳ در قرارگاه رعد برقرار شد. از همانجا اینها با هم میرفتند و میآمدند. تقریباً قرارگاه رعد به معنای واقعی در پایگاه جنوب تشکیل شد و شروع عملیات آن هم پشتیبانی عملیات والفجر ۸ بود که یکی از شاهکارهای عملیاتی بود و نیروی هوایی نقش بسزایی چه در بخش آفند و چه در بخش پدافند در این مأموریت انجام داد. این دو بزرگوار در کنار هم بودند و شهید بابایی همیشه با تمام وجود به ایشان تکیه میکرد. یعنی به عنوان بزرگتر خودشان هم احترام خاصی برای ایشان قائل بودند. همین جملهای که گفتم که ایشان جایگاه پدری داشت، خیلی معنی دارد. یعنی انسان برای کسی که چنین احساسی نسبت به او داشته باشد، عزت و احترام خاصی قائل است.
قرارگاه رعد به صورت عملیاتی از سال ۶۳ شروع به کار کرد. شهید بابایی و شهید اردستانی در کنار شهید ستاری، سامانهی پدافندی را هدایت میکردند. سامانههای موشکی، سامانههای راداری، توپخانهها و... . شهید بابایی هم کارهای عملیات هوایی را انجام میداد؛ پرواز خلبانها و پوشش هوایی منطقه. اولین خاطرهای که از صدای شهید ستاری در گوش من مانده بود، در عملیات والفجر ۸ بود. من باید میرفتم یک مأموریتی را به همراه شهید اردستانی انجام دهم. ساعت ۴ یا ۵ صبح بود که میرفتم برای عملیات پروازی آماده شوم. دخترم در خواب من را صدا زد. فریاد زد بابا. من رفتم دستی به سر و رویش کشیدم. خیس عرق شده بود. بعد از آن رفتم. بنا بود ساعت ۸ صبح پرواز کنم که نشد. ساعت ۱۰صبح با شهید اردستانی عملیات را شروع کردیم. من از خسروآباد که منطقهای است بین آبادان تا فاو و جادهی مارپیچی هم دارد عبور میکردم. این صحنه یادم نمیرود. روی اروند که رد میشدیم یک لحظه دوباره دخترم آمد جلوی چشمم. من با سرعت حدود ۶۵۰ تا ۷۰۰ کیلومتر پرواز میکردم که ناگهان با درختی برخورد کردم. حدود ۲۰ ثانیه بین زمین و هوا معلق بودم. هواپیما را معمولاً طوری تنظیم میکنیم که اگر اتفاقی افتاد، خیلی بالا و پایین نیاید. به هوش که آمدم، دیدم سرعت هواپیما تا حدود ۲۰۰، ۳۰۰ کیلومتر کم شده و شهید اردستانی با شهید ستاری صحبت میکرد. من صدای اینها را میشنیدم. بعد شهید اردستانی به شهید ستاری گفت که فکر کنم حبیب بقایی خورد به درخت و خورد به زمین. خدا رحمت کند این عزیز را روحش شاد باشد. در همان حال مدام میگفت حبیب جونم حالت خوب است؟ اصلاً هیچ وقت این کلمات یادم نمیرود. صدایش مثل یک نوار ضبط شده در مغزم هست. اصلاً طور دیگری بود. ما را مثل بچههای خودش دوست داشت.
نحوهی ارتباط شهید ستاری با دیگران از سرباز وظیفه گرفته تا مقامات بالا نمونه بود. مثلاً یک جایی میرفت دستش را روی گردن سرباز میانداخت و سرش را نوازش میکرد. با سربازان روبوسی میکرد و آنان را در آغوش میگرفت. این صحنهها خیلی زیبا بود.
شهید ستاری یک انسان معنوی همه بعدی بود. متعالی بود. پدر خانوادهی نیروی هوایی بود. پیامبر عظیمالشأن اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای مکارم اخلاقی مبعوث شدند. ایشان الگو را از همانجا گرفتند. کار که وظیفهمان است. ما میدیدیم شهید ستاری میرود در کلاس دانشگاه و دانشجویان را با عنوان پسرم یا عزیزم خطاب میکند. آن خطاب حبیب جونم ایشان به من، تا آخر عمرم از یادم نمیرود.
با کارهای کوچک اقناع نمیشد
شهید ستاری یک انسان پرتلاش، فعال و اهل مطالعه بود. تمام ایام که مجلات خارجی مرتبط با نیروی هوایی چه در بخش آفند چه در پدافند ترجمه میشد و در اختیار پایگاهها و واحدها قرار میگرفت، ایشان همهی آنها را مطالعه میکردند. بالطبع خود ایشان اطلاعات کامل و جامعی از همهی سامانهها داشتند. شخصیتی بود که با کارهای کوچک اقناع نمیشد. بعضی انسانها مثل نور میتابند. یعنی تفضل خدا هم شامل حالشان میشود. بعضی از کارهای ایشان را بعد از شهادت ایشان شنیدم. نقاشی هم میکردند. در خانه کارهای هنری با چوب هم انجام میدادند. یعنی لحظهای از زندگی را اجازه نمیداد که به بطالت بگذرد. شهید ستاری این جور شخصیتی بودند.
نظر دهید