مغزها چگونه شلیک می‌کنند؟

  • 1400/09/07 - 08:45
  • تعداد بازدید: 2088
  • زمان مطالعه : 20 دقیقه

مغزها چگونه شلیک می‌کنند؟

وقتی پای رقابت تجهیزات و سخت‌افزارها در میان باشد، آن سوی رقابت که دارایی‌های فیزیکی بیش‌تری دارد برنده است، اما نوآوری سرمایه‌ای است که بر تجهیزات رجحان دارد.

بدون تردید شهید سرلشکر «منصور ستاری» را باید یکی از نخبگان علوم نظامی دانست. فردی که در تمام محل‌های حضور و مسئولیتش باعث تحول و نوآوری شد و پس از انتصاب به عنوان فرمانده نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران، نیروی هوایی زخم خورده از جنگ را به عنوان نیروی هوایی پیشرو در خاورمیانه مطرح کرد.

یکی از نکات جالب در مورد شهید ستاری این است که شهید ستاری پیش از انتصاب به عنوان فرمانده نهاجا، خلبان نبود. اگرچه پس از انتصاب خلبانی را آموخت و حتی بارها پرواز کرد. اینکه یک فرد غیرخلبان باعث این همه تحول و ارتقاء در نیروی هوایی شود، نشان دهنده نبوغ خاص منصور ستاری است.

در مصاحبه‌های پیش رو از سه تن از فرماندهان و مسئولین پیشین نیروی هوایی-که از خلبانان برتر نهاجا در سال‌های دفاع مقدس محسوب می‌شوند- در مورد شهید منصور ستاری مطالبی بیان شد که مطالعه آن‌ها جالب توجه خواهد بود:

 
 
 در اندیشه ساخت جنگنده و افزایش برد موشک‌ها

 

سرتیپ خلبان حبیب بقایی، فرمانده پیشین نهاجا می‌گوید: شهید ستاری سال 46 وارد دانشکده افسری شد، جوانی بسیار خوش تیپ و قشنگ بود. رشید و درس خوان بود و سال 49 فارغ التحصیل و در تخصص رادار مشغول شد. کسانی که درسشان خوب بود می‌توانستند در رادار کار کنند چون تصمیم گیری‌ها آنی و حساس است خصوصاً در درگیری هوایی که می‌خواهند هواپیمای خودی و دشمن را روبرو کنند، دقت عمل بالایی می‌طلبد و ایشان از این تخصص برخوردار بود.

یکی از چیزهایی که از ایشان به یادگار مانده است ترجمه کتاب‌های خارجی است، نشان می‌دهد که از اول شخصیت خاصی داشت. از همان اول اهل علم و مطالعه بود و کتاب‌های خارجی را ترجمه می‌کرد.

سال 61 بود و نیروی هوایی در ایستگاه حسینیه خوزستان یک کانکس داشت. یک روز ایشان و شهید بابایی با هم آمده بودند، آنجا یک وضویی گرفتند که عادی نبود انگار در بهشت بودند و سال‌های بعد اتفاق شهادت برای این بزرگوار افتاد.

شهید ستاری یک شخصیت علمی بود آرام نداشت، هنر نقاشی داشت و به همه کارها علاقه‌مند بود، چون شهید ستاری اهل مطالعه بود، طبیعی است که شناخت عمیقی نسبت به نیروی هوایی داشته باشد. شهید ستاری دنبال این بود که هواپیما بسازد و یا برد موشکها را بیشتر کند و... که تمام خواسته‌های او الان الحمد لله انجام شده است.

در دوران دفاع مقدس با شهید بابایی پا به پای هم بودند، وقتی نیروی هوایی وارد هر عملیاتی می‌شد آفند و پدافندش با نیروی هوایی بود، سیستم پدافندی را شهید ستاری انجام میداد و آفندی را شهید بابایی انجام می‌داد. این دو بزرگوار از سال 62 به بعد در صحنه بودند، از سال 63 که قرارگاه رعد تشکیل شد و من هم در خدمت این بزرگواران بودم، این دو بزرگوار در کنار هم بودند و من هم خادم آنها بودم.

بعد از فرماندهی شهید ستاری در نیروی هوایی هماهنگی و انسجام بیشتر شد، خصوصاً در پدافند که تخصص خودشان بود و آقای غلامی هم عملاً کارهای پدافند را انجام میداد. شرایط به گونه‌ای بود که همه یکی بودند، یک جمع محدود انسانها بودند در یک قالب مدیریت الهی در چندین جسم. شهید بابایی علاقه خاصی به شهید ستاری داشت. در کنار هم به طور مرتب و هماهنگی‌ها... را در قرارگاه انجام می‌دادند شهید ستاری هم شهید بابایی را عباس خطاب می‌کرد، همیشه او را به نام کوچک صدا می‌کرد.

 
نوآوری در عملیات والفجر 8

در عملیات‌های بزرگ این دو بزرگوار در کنار همدیگر بودند، قبل از عملیات‌های بزرگ این دو بزرگوار درکنار همدیگر بودند، قبل از عملیات والفجر 1 ما هدف موشک‌های دور برد قرار می‌گرفتیم چه سایت‌های رادار و چه سایت‌های ارتباطی، تکن‌ها، دستگاهی بود که برای هواپیما سیگنال می‌فرستاد و فاصله و سمت و زاویه را نشان می‌داند و رادار هم که هواپیما را کنترل می‌کرد، همه اینها را مورد هدف قرار می‌دادند بدون اینکه هواپیمای آنها نزدیک شود از 40 کیلومتری می‌زدند، این باعث شده بود که یک بازنگری در کارهایمان انجام دهیم. شهید ستاری در والفجر 8 در بندر امام بودند، از بندر امام منطقه را کنترل میکرد، صبر می‌کرد هواپیماهای دشمن بیایند در محدوده موشکی، برای لحظاتی آتش را میداد و میگفت الان سیستم را روشن کنید. فایر کنید و بعد سریع خاموش کیند تا سیستم رادار توسط دشمن شناسایی و منهدم نشود. به همین دلیل دشمن نمیتوانست با هواپیما رادارها را بزند.

شهید ستاری بعداز جنگ به بازسازی نیروی هوایی در ابعاد مختلف پرداخت. در سیستم‌های هاگ تعمیرات اساسی انجام داد. در بحث هواپیماها بازسازی را شروع کرد. تشکیلات بازسازی را توسعه داد. بازسازی از اول هم بود ولی بعد از جنگ آنها را توسعه دادند به دلیل اینکه ایشان اطلاعات جامعی داشت. به این کارها قانع نمی‌شد، ایشان اقدام کرد که هواپیمای آذرخش را بسازند و مجوز هم گرفتند و یک کارخانه هواپیما سازی را راه اندازی کردند و شروع به ساخت هواپیما کردند و هواپیما را ساختند و من هم بعد از شهید ستاری راه ایشان را ادامه دادم و کار را توسعه دادم. هواپیمای آذرخش که ساخته شد بعدا آن را بهینه کردیم و تبدیل به صاعقه شد با دو سکان و در محضر فرماندهی معظم کل قوا پرواز کرد.

 

فرمانده‌ای دانشمند در نیروی هوایی ارتش

سرتیپ خلبان سیدرضا سرتیپ پردیس، فرمانده پیشین نهاجا نیز می‌گوید: شهید ستاری را عموم پرسنل نیروی هوایی به خاطر ترجمه مقالاتی که در مجله نیروی هوایی قبل از انقلاب منتشر می‌شد، به نام ستوان ستاری می‌شناختند و من هم به این صورت با اسم ایشان آشنا شده بودم و خیلی دوست داشتم ایشان را از نزدیک ملاقات کنم.

در سال 63 مأموریتی را به بغداد رفتم و الحمدلله با موفقیت برگشتیم تا با شهید بابایی برای مأموریتی به قرارگاه رعد رفتیم و ایشان گفتند با امیر یمینی که فرمانده پدافند بودند به سومار بروید که قرار بود عملیاتی در آنجا انجام شود و ما به آنجا رفتیم و منتظر بودیم که شهید بابایی هم بیاید، که اعلام کردند شهید ستاری به جای او می‌آید.

سرهنگ ستاری جزو نفرات کنترل شکاری بوده، ما خلبانها افسران شکاری را بیشتر به خودمان نزدیک می‌دیدیم، به لحاظ اینکه کار آنها هم کنترل پرواز است و ما هم که پرواز می‌کردیم با آنها ارتباط داشتیم و هم به نام اکثرا آنها را می‌شناختیم. در جلسات توجیهی شرکت می‌کردند و اگر مأموریت برون مرزی می‌خواستیم برویم آنها را هم دعوت می‌کردیم و در جلسه توجیهی ما شرکت می‌کردند و مسیری را که می‌خواستیم برویم به آنها می‌گفتیم که پدافند آن مسیر را در زمان مورد نظر ما سفید کنند تا بتوانیم از روی مناطق خودمان رد شویم و بعد از آنکه ما رد می‌شدیم منطقه را قرمز می کردند که اگر دشمن آمد بتوانند آن را بزنند.

لذا به این دلایل با افسران کنترل شکاری ارتباط تنگاتنگی داشتیم. من خیلی اشتیاق داشتم که سرهنگ ستاری را از نزدیک ببینم، یک دفعه دیدم یک نفر با موهای سفید و قدی متوسط و لحن صدای آرام و دلنشین آمد، خیلی قاطع و جدی مسائل پدافندی را مطرح کرد و گزارش کار را از افسران ارتباطی گرفت و از نحوه انجام کار راضی نبود و با قاطعیت خاصی با آنها صحبت می کرد. من خیلی خوشحال بودم که فرمانده‌ای مطلع و آگاه به منطقه آمده است و در حال بررسی مقدمات انجام عملیات بود. این اولین آشنایی بنده با ایشان بود. من آن موقع سرهنگ دوم بودم و او نیز با خونگرمی و محبت با من برخورد می کرد.

در سال 65 که ایشان فرمانده نیروی هوایی شدند، بنده هم مسئولیتی را در نیروی هوایی داشتم، ابتدا جانشین فرمانده پایگاه همدان شدم و با سرتیپ باهری که فرمانده آنجا بود کار می کردم یک سال بعد فرمانده پایگان همدان شدم. ارتباط تنگاتنگی در این زمان با شهید ستاری داشتم.

ایشان در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان به پایگاه همدان آمدند و از پایگاه بازدید کردند و یک ساعت و نیم به افطار مانده بود و من نیز مسئولین نظامی را دعوت کرده بودم که افطار در خدمت فرمانده نیرو باشیم. من استنباطم این بود که او از صبح آمده و خسته شده است و مناطق مختلف را بازدید کرده است و حالا لازم است مقداری استراحت کند و بعد بیایند افطار کنند تا کارمان در پایگاه تمام شد، شهید ستاری گفت آقای پردیس برویم سایت سوباشی. گفتم که شما الان خسته هستید و فرصتی تا افطار نمانده است، لطفا مقداری استراحت کنید و برویم در مراسمی که من همه را دعوت کرده ام افطار کنیم، گفت نه، می رویم و بر می گردیم.

زمستان بود و هوا سرد بود با خودرو تویوتا با سرعت زیاد به سمت سایت سوباشی رفتیم، گفت آقای پردیس با این سرعتی که می روید فکر نمی کنم به افطار برسیم، گفتم سعی می کنم دقت هم بکنم. ایشان برای من تعریف کرد که من در گذشته در سایت سوباشی خدمت می کردم و آن زمان جاده درست و حسابی نداشت، جاده خاکی بود و در زمستان جاده بسته می شد، می گفت من در سایت سوباشی شیفت می دادم و نزدیک عید بود و قرار بود با خانواده به تهران برویم، و برف بسیار سنگینی آمد و جاده بسته شد، آب و غذا نداشتیم، با هلی کوپتر مقداری آب و خرما و ... برای ما ریختند و چند روز اضافه ماندیم و قرار بود به پادگان همدان بیاییم و به مرخصی برویم، وقتی به پایگاه آمدم، گفتند افسری که قرار بوده جای شما بیاید، نتوانسته بیاید، شما باید به سایت سوباشی برگردید، من به خاطر خانواده ناراحت شدم که ... در عملیات مرصاد پایگاه سوباشی را بمباران کردند.

عراق در این عملیات بالاترین پشتیبانی را از منافقین انجام داد. در طول جنگ هیچ زمان به سایت سوباشی حمله نکرده بود ولی در عملیات مرصاد به دلیل اینکه منافقین به راحتی بتوانند به اهدافشان برسند بیشترین پشتیبانی هوایی را از آنها انجام داد. 5 مرحله آمد سایت سوباشی را بمباران کند و در مراحل اولیه موفق نشد، بعدا از فاصله دور سایت را با بمب لیزری زد و تعدادی از بهترین افسران کنترل شکاری شهید شدند. پایگاه هوایی هم توسط عراق بمباران شد و شهید ستاری لحظه به لحظه با ما تماس می گرفت و از وضعیت گزارش می گرفت و به مسئولین کشور گزارش می داد.

مدیریت شهید ستاری ، مدیریت خاصی بود، ایشان تسلط خاصی به بحث های علمی و نیروی هوایی و تجهیزات نیرو داشت، خلبان نبود، ولی جایی که در مورد پرواز صحبت میکرد، شما کمتر خلبانی را می توانستید پیدا کنید که در حد ایشان بتواند دانش روز را در رابطه با سیستم های هوایی داشته باشد. اطلاعات را از چند جهت پیدا می کرد، یکی اینکه بهترین آدم های هر تخصص را می آورد و با آنها صحبت می کرد، بخش دیگر را از طریق مطالعه کتب و... بدست می آورد، چون تسلط به زبان انگلیسی داشت، از منابع خارجی استفاده می کرد.

در یک مأموریت که با شهید ستاری به شیراز رفته بودیم، شهید در جمع خلبانها شروع به صحبت کرد و مطالبی را در مورد هواپیماهای p3f   و انواع آن در سطح دنیا مطرح کرد که خود خلبانهایp3f مانده بودند که این همه اطلاعات را از کجا آورده است، زحمت می کشید و مطالعه می کرد و اطلاعات او به روز بود و این از ویژگی های او بود و وقتی صحبت می کرد، مطالب جدیدی می گفت که افراد برای اولین آنها را می شنیدند.

ایشان به دانشگاه تهران دعوت شده بود تا در رابطه با هنر صحبت کند. او بحث هنر را مرتبط کرد با بحث خلبانی و پرواز و ... و چه زیبا در آنجا صحبت کرد و آنها باور نمی کردند که یک فرد نظامی آن هم در جایگاه فرمانده نیروی هوایی بتواند اینقدر نکات ظریف و خوب را اشاره کند.

در جلسات فرماندهی با تسلط کامل جلسات را اداره میکرد و برای جلسات برنامه داشت، خط مشی می داد، مسائلی که اتفاق افتاده بود را خوب تجزیه و تحلیل می کرد و به جایی که باید می رسیدیم را ترسیم می کرد و هدف گزاری می کرد، اینها از ویژگی های یک فرمانده است.

 

گام نخست برای خودکفایی در نهاجا

ایشان هم برای آینده نیرو برنامه داشت و هم گذشته را خوب تجزیه و تحلیل میکرد و اشکالات را می گفت و طوری هم مطالب را می گفت که افراد متوجه می شدند که منظورشان چه کسی است ولی اشاره مستقیم به فردخاصی نمی کرد که ناراحت شود. ایشان کارخانه اوج را در نیروی هوایی تأسیس کرد و هواپیمای آذرخش را تولید کردند. این کارخانه مقدمه ای شد بر خودکفایی نیروی هوایی، در بسیاری از زمینه های قطعه سازی و آماده سازی هواپیماها.

این کارخانه هواپیمایf5 را مهندسی معکوس کرد و ساخت و کارخانه اوج بعدا توانست هواپیمای صاعقه را تولید کند و الان در نیروی هوایی مورد استفاده است. همه اینها به همت شهید ستاری شروع شد و با تسلطی که ایشان در بحث پدافند داشتند و با توجه به هوش سرشاری که داشت، در آخر خودشان هم دوره خلبانی را دیدند و با هواپیما پرواز می کردند و لذا یک فرمانده لایق، توانمند، قاطع و مدبر و بسیار با علم و دانش بود و این از ویژگی های خاص ایشان بود. با توجه به دانش و اطلاعات گسترده ای که شهید ستاری از ابعاد مختلف عملیاتی داشت، ایشان عمق استراتژیک نیروها به خصوص نیروی هوایی را می دانست، خصوصا اینکه بتوانند در آینده با تهدیدات فرا منطقه ای برخورد کنند، و نحوه برخوردش چگونه باشد.

وقتی در جلسه در خدمت ایشان بودیم، به زیبایی آینده را ترسیم میکرد، می گفت برای آینده باید چه اهدافی را دنبال کنیم و در ابعاد مختلف باید چه کارهایی را انجام دهیم. در زمان شهید ستاری رادارهای آنالوگ با همکاری کشور چین به دیجیتال تبدیل شد و این کار عظیم و سنگینی بود.

فرماندهی و کنترل بسیار پیشرفته و مدرن بر اساس تلاش شهید ستاری پایه ریزی شد، عمده طراحی این کار با شهید ستاری بود. شهید بابایی، شهید ستاری را کشف کرد و زمانی که قرار بود برای نیروی هوایی فرمانده ای انتخاب شود، شهید بابایی قرار بود فرمانده نیرو شود ولی شناختی که او از توانمندی های شهید ستاری داشت، فرماندهی نیرو را نپذیرفت و گفت در جایی که ستاری هست، جایز نیست که من فرمانده شوم و ایشان شناخت عمیق نسبت به شهید ستاری داشتند.

شهید ستاری در طول جنگ منشأ خدمات ارزنده ای بود، او یک پدافندی بود که به پرواز خیلی علاقه داشت، هم در بعد پروازی و هم در بعد پدافندی صاحب نظر بود و عمیق نگر بود و نیرو را در جهت استراتژیک هدایت میکرد، فرماندهی او باعث شد که نیروی هوایی در ابعاد مختلفی توسعه پیدا کند. ایشان در جنبه های مختلف فعالیت می کرد، بخش بهداشت و درمان، بخش رفاه پرسنل. مثلا فروشگاه های زنجیره ای شمس را در نیروی هوایی تأسیس کرد. فکر و ابداع آن با ایشان بود و هدف او این بود که نیاز پرسنل را تأمین کنند و پرسنل در فکر این مسائل نباشند، اینها از افکار ایشان بود و بنده هم در زمان مسئولیتم آن را به شدت گسترش دادم. شهید ستاری فرمانده ای عمیق نگر بود، استراتژیست، ضمن اینکه تاکتیک را می شناخت و به موقع عمل می کرد ولی ابعاد استراتژیک مأموریت نیروی هوایی را با شناخت پیگیری می کرد و برای آینده برنامه داشت. او دانشگاه شهید ستاری را تأسیس کرد و این یک کار ارزنده ای بود. پدر شهید ستاری یک شاعر و ادیب بود و اهل روستا بودند و در منطقه ورامین بزرگ شده بود و در زندگی زیاد سختی دیده بود. در یک خانواده سختی کشیده بزرگ شده بود لذا درد آدم ها را می شناخت. فکر نمی کنم کسی مثل شهید ستاری هنر سخنرانی داشته باشد. قبل از سخنرانی مطالعات زیادی انجام می داد و تا بتواند مطالب خوبی ارائه کند. او فرمانده ای مدبر و دانشمند بود.

 

 

 مغز متفکر پدافندی

همچنین سرتیپ خلبان ایرج عصاره، جانشین پیشین فرماندهی نهاجا بیان می‌کند: آخرین شغل بنده در ستاد کل نیروهای مسلح، جانشین معاونت طرح و برنامه و بودجه بود و قبل از آن جانشین نیروی هوایی ارتش بودم. سه مسئولیت آخر شهید ستاری شامل مسئول عملیات پدافند، بعد از آن معاون طرح و برنامه نیروی هوایی و بعد فرمانده نیروی هوایی شدند.

شناخت بنده نسبت به ایشان قبل از اینکه معاون طرح و برنامه شود به مقالاتی برمیگردد که ایشان آنها را در مجله نیروی هوایی نوشته بود و این موضوع حتی به قبل از انقلاب بر میگردد و من همیشه دوست داشتم با این شخصیت آشنا شوم. او بسیار خوش قلم بود و بسیار انسان عالم و آگاهی در تخصصهای فنی و عملیاتی نیروی هوایی بود. تخصص ایشان افسر کنترل شکاری بود یعنی کسی که پشت صفحات رادار می نشیند و هواپیمایی خودی را در موقعیتی قرار میدهند که بتوانند هواپیمای دشمن را مورد اصابت قرار دهند یا او را فراری دهند، این موضوع تخصص شهید ستاری بود ولی ایشان در سالهای قبل از انقلاب به دلیل علاقه مندی در رشته الکترونیک در دانشگاه مشغول تحصیل می شوند و همزمان با انقلاب درس را رها میکند و می آید به نیروی هوایی کمک میکند بعد در درگیری های قبل از جنگ مثل کردستان و پاوه و... شروع می‌شود.

در طول دفاع مقدس ما یک بار هم شب به عراق حمله نکردیم و آنها را در شب بمباران نکردیم ولی قبل از آنکه جنگ شروع شود ما یک شب تا صبح 31 سورتی ماموریت در اطراف پاوه انجام دادیم، ما قبل از جنگ این ماموریتها را داشتیم تا نهضت اسلامی به انقلاب تبدیل شود. شهید ستاری به همین دلیل درس را رها میکند و وارد این ماموریتها میشود. در همین حال متوجه می شوند که ایشان افسری قابلی است و نیاز بود جابجایی در معاونت طرح و برنامه انجام شود و شهید ستاری به عنوان معاون طرح و برنامه انتخاب شدند. این موضوع مربوط به اواخر سال 63 یا اوایل سال 64 می‌باشد.

آن موقع من معاون لجستیک نیروی هوایی بودم آن موقع نیرو هوایی 5 معاون داشت، عملیات شهید بابایی بود، لجستیک من بودم، طرح و برنامه شهید ستاری شد، اداری هم خاتمی بود. شهید ستاری کارهای خوبی در طرح وب رنامه انجام داد از جمله اینکه تغییر ساختار نیروی هوایی را در فکرش زمزمه کرده بود. با شهید بابایی و من که صحبت میکرد می گفت سازمان ما آمریکایی است. آمریکایی ها با فرض اینکه خودشان برای ما فکر میکردند و هرچه که لازم بود می خریدند و در نتیجه جاهایی را در نیروی هوایی نگذاشتند که ما فکر کنیم، اگر قرار است از این کشور نخریم و از یک کشور دیگر بخریم باید چکار کنیم. اصلاً چنین سازمانی نداریم این مباحث را زمزمه هایش را میکرد ولی درگیر شدید جنگ بودیم و به آن پرداخته نمی شد.

شهید ستاری ضمن اینکه معاون طرح وبرنامه نهاجا بود، در ستاد پدافند کل کشور به عنوان بازوی اصلی آقای روحانی که رییس آن بود عمل میکرد و هر عملیاتی که انجام می شد مغز پدافندی آن عملیات بود و کارهای پدافندی آن را انجام میداد. بعد از شهادت شهید بابایی ، اردستانی معاون عملیات نیروی هوایی شد و با کمک اردستانی ؛شهید ستاری را با هواپیمای یک ملخه پرواز دادیم و خلبان هواپیما ی یک ملخه شد . شهید ستاری اینقدر با استعداد بود . زمانی که شهید ستاری فرمانده نیرو شد، ساختار نیروی هوایی را به صورت کلی عوض کرد او می گفت ساختار نیروی هوایی مال آمریکاست از معاونت لجستیگ ، سه معاونت دیگر بیرون آورد .دانشگاه شهید ستاری را طراحی کرد .

یکی از کارهای با ارزشی که شهید ستاری و تفکر او را نشان میدهد، موضوع تجدید ساختار نیروی انسانی نیروی هوایی است. ساختار نیروی انسانی نیروی هوایی جمعیت زیادی را شامل می شد چه در حوزه کادر و چه در حوزه وظیفه و شهید ستاری می گفت نهاجا با این تعداد نیرو چابک نیست ما باید توانایی جابجایی سریع خودمان را در صحنه نبرد داشته باشیم در والفجر 8 موشکهای هاگ ما کم شده بود و دلخوشی بچه های نیروی زمینی فقط سایتهای هاگ بود شهید ستاری در آن عملیات شاهکاری کرد که فقط مال خودش است هر کس بگوید این تفکر مربوط به دیگری است اشتباه می گوید و آن سایتهای فریب هاگی بود که درست کرد، عراقی ها می آمدند سایتهای چوبی را میزدند و نتیجه آن این شد که ما هفتاد فروند از هواپیماهای عراق را زدیم (در عملیات والفجر 8).

شهید ستاری اولین کسی بود که در نیروهای مسلح روی کلاه نظامی علامت نخل را چسباند و بعد از ایشان سایر ارتشی ها این کار را کردند و بعد هم سپاه از این موضوع تبعیت کرد.

ما فرمانده میدانی نبودیم، شهید بابایی و شهید ستاری به ما یاد دادند که اگر میخواهید خوب تصمیم بگیرید برو وسط منطقه عملیات تصمیم بگیر. با این روش خیلی بهتر به تصمیم می رسی تا اینکه به صورت تلفنی گزارش بگیری و وقتی که در منطقه قرار می گیری، ضمن اینکه باعث تقویت روحیه نیروها می شویم، بهتر مسائل را می فهمیم.

وقتی رادار سوباشی را زدند ایشان بلافاصله به من زنگ زدند و گفت بیا برویم ببینیم چه اتفاقی افتاده است. رفتیم در منطقه و همانجا بررسی کرد که دشمن از چه مسیری آمده چرا آن نقطه را ما ندیده بودیم، نقطه کور منطقه بود و بر آن اساس طراحی های بعدی را انجام داد. شهید ستاری بسیار عاطفی بود نقاش بسیار خوبی بود  و نجاری بود که آدم باور نمیکرد. یک روز به منزلشان رفتم دیدیم نجاری می‌کند گفتم چه کار می کنی؟ گفت من هر موقع فکرم خسته می شود نجاری می کنم. وسایلی درست کرده بود که می شد با آن یک نمایشگاه درست کرد و آنها را به نمایش گذاشت.

یکی از ناگفته های مربوط به شهید ستاری، اراده و تفکر ایشان در ساخت داخلی بود. سال 66 شهید ستاری خدمت مقام معظم رهبری عرضه کردند که می خواهند هواپیما تولید کنند، هواپیمای یک ملخه ساختیم، بعدF5 ساختیم، بعد صاعقه را ساختیم، بعد رادار و توپ 33 و... را ساختیم. اینها فقط با اراده شهید ستاری بود.

 

 

 

پایگاه اطلاع‌رسانی شهید ستاری

 

  • گروه خبری : عمومی,زندگی نامه,مقالات و دست نوشته ها
  • کد خبر : 441
کلمات کلیدی
مدیر محتوا
خبرنگار

مدیر محتوا

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید