چگونه به خودکفایی دست بیابیم
شهید منصور ستاری اندیشه شدنی بودن خودکفایی برای ساختن آینده را باور داشت و این باور عمیق را در خاطراتش چه از زبان آنها که او را شناختند و چه در نگاه خودش میتوان دریافت.
آنهایی که کم یا بیش، با او آشنایی دارند تلاش و همتش را میستایند اما آنچه که در لایههای زیرین تفکر شهید «منصور ستاری» میتوان یافت شناخت او از اهمیت توانمندی در تأمین نیازهای مهم، با اتکای به نیروهای داخل کشور و بدون نیاز به بیگانگان است.
در هرم سوزان سالهای میانی جنگ تحمیلی، درست زمانیکه تحریمها مشکلات متعددی را از کمبود قطعات ضروری پرواز جنگندهها از آشیانه را سخت وسختتر میکرد، تیمسار ستاری همواره در تلاش بود برای جبران کاستیها و رفع مشکلات به مدد خلاقیت و نوآوری راه صحیح را پیدا کند.
تلاش میکرد نوآوریهای گوناگون و راهکارهایش به همان اندازه که راهگشا بودند امیدبخش و انگیزه بخش برای برداشتن محکمتر و امیدوارانهتر گامهای بعدی بودند. به دنبال ایستادن کشور بر روی پای خود بود و سرمایه ارزشمند خلاقیت و نوآوری را به عنوان رهیافتی برای تحقق این مهم باور داشت.
شاید بتوان مهمترین هدیهای را که مرد آسمانها در نیروی هوایی و کشورش به یادگار گذاشت، همین اندیشه و روحیه باور به توانستن و گام گذاشتن به سوی خود اتکایی برشمرد چراکه از یک سو با نگاهی به دستاوردها و تلاشهایی که در طول دوران خدمت درنیروی هوایی ارائه کرد و از سوی دیگر در آیینه خاطرههای فرماندهان و همرزمانی که بنمایه اندیشهای او را درک کرده بودند میتوان به روشنی این تفکر و باور به خودکفایی را که لحظهای از او جدا نبود، به وضوح دریافت.
او هدف خوداتکایی و باور به مستقل بودن را از همان روزهای جوانی در پسزمینه ذهن دنبال میکرد. شهید منصور ستاری، فرمانده نیروی هوایی با بیان خاطرهای جالب و خواندنی و با بیانی ملموس این اندیشه را بیان میکند: «من فکر می کنم، میشود مستقل مستقل بود. ما این را توی آن جامعه بسته کوچک و روستایی تجربه کردیم. همیشه سرشیر، کره، خامه، ماست تازه و همه چیز داشتیم. یادم است تابستان گله داری میکردیم.
کسی را برای چوپانی نداشتیم، خودمان چوپانی می کردیم. بیابان می رفتیم. ظهر که می شد، مادرم ماستی را که صبح مایه زده و هنوز داغ بود با نان تازهٔ دستپخت خودش برمی داشت و برای ناهار من به بیابان می آورد. حالا اگر چلوکباب بخورم، آن مزه را میدهد؟ معلوم است که نمیدهد. آن خامه مال خودمان بود. سرشیر، کره، پنیر و نان ساخته دست خودمان بود. از لحظه ای که آب به زمین می دادیم و تا هنگامی که محصولش را برداشت کرده و میخوردیم، همه اش حاصل زحمت و دسترنج خودمان بود. سبوس، کنجاله، علف، یونجه، کاه گندم، کاه جو و خیلی چیزهای دیگر را خودمان تولید می کردیم.
ما این را به چشم دیدهایم که می شود خودکفا بود و در مغز من حک شده که می شود محتاج دیگران نبود. می توان آن چنان زندگی کرد که احساس کنیم خوشبختتر از ما هیچ کس در جهان وجود ندارد. چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غاز است؟ خب اگر این فکر را بتوانیم هویت کنیم که خودمان همه کار می توانیم انجام بدهیم و دارای یک فرهنگ غنی هستیم.
شما فکر می کنید ماهواره و ... می توانند آدم را گول بزنند؟ فیلم ها و تبلیغات مسموم میتوانند آدم را گول بزنند؟ ما باید مسائل را ریشه ای مراقبت کنیم و آینده را روی این ریشه ها بسازیم.»
امیرسرلشگر منصور ستاری در 15 دی ۱۳۷۳ در سانحه سقوط هواپیما در نزدیکی فرودگاه اصفهان به همراه تعدادی از افسران بلندپایه نیروی هوایی و همرزمان اش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پایان پیام/
نظر دهید