دست یاری در بزنگاه

  • 1401/01/22 - 14:20
  • تعداد بازدید: 3363
  • زمان مطالعه : 2 دقیقه

دست یاری در بزنگاه

خرابی کولر و شدت گرما همه مان را کلافه کرده بود. یکباره زنگ منزل به صدا در آمد، سریع در را باز کردم. در عین ناباوری دیدم که جناب سرهنگ یاسینی پشت در ایستاده اند.

مردان آسمانی و خدایی، همواره ویژگی‌هایی با خود دارند که روحی در کالبد رفتارهایشان نشسته و جاخوش کرده اس. شهید خلبان علیرضا یاسینی و از همراهان شهید منصور ستاری، مانند دیگر مردان آسمانی ازخودگذشتگی و مهربانی را بر پیشانی رفتارهایش داشت.  یکی از پرسنل نیروی هوایی، درباره این روحیه شهید یاسینی، خاطره‌ای بیان می‌کند:

«تابستان سال ۱۳۶۸ بود و هوای بوشهر بسیار گرم و غیر قابل تحمل. کولر منزل ما سوخته بود و هوای خانه بسیار گرم و شرجی شده بود. همسرم مرتب غر می زد و می گفت: فکری برای کولر بکن! بچه‌ها شب‌ها از شدت گرما خوابشان نمی برد.
پس اندازی نداشتم که موتور کولر را عوض کنم، چندین بار هم به تأسیسات پایگاه مراجعه کرده بودم، ولی هر بار با جواب منفی آنها رو به رو شده بودم.
بعد از مدت‌ها تلاش، ناامید شده بودم که یکباره به فکرم رسید، سری به دفتر فرمانده پایگاه بزنم و مسئله را با ایشان در میان بگذارم.
صبح اول وقت، مأیوسانه به دفتر ایشان رفتم، آجودانش گفت: هنوز جناب سرهنگ نیامده، اگر کاری دارید تشریف داشته باشید.
من مشغول صحبت با آجودان بودم که جناب سرهنگ یاسینی سر رسید.
به طرف ایشان برگشتم، احترام گذاشتم و گفتم: ببخشید جناب سرهنگ! عرضی داشتم. - بفرمایید؟
جناب سرهنگ چند وقتی است که کولر منزلم سوخته و توانایی تعمیر آن را ندارم، به تأسیسات هم مراجعه کرده‌ام، ولی جواب درستی نداده‌اند. می‌ترسم زن و بچه‌ام از گرما هلاک شوند.
جناب سرهنگ اسمم را پرسید، سری تکان داد و گفت: ۔ ان شاء الله درست میشود.
بعداز ظهر همان روز در منزل بودم و اوضاع منزل نابسامان بود. خرابی کولر و شدت گرما همه مان را کلافه کرده بود. یکباره زنگ منزل به صدا در آمد، سریع در را باز کردم. در عین ناباوری دیدم که جناب سرهنگ یاسینی پشت در ایستاده اند.
خیلی متعجب شدم. اصلا فکرش را نمی کردم که فرمانده پایگاه به منزل من بیاید. بعد از سلام و احوالپرسی گفت:
- اجازه هست بیام داخل؟ - بفرمایید جناب سرهنگ! می بخشید که منزل به هم ریخته است.
وارد منزل شد و با دیدن وضع خانه و پنکه ای که در وسط اتاق در حال چرخش بود، سرش را پایین انداخت و گفت: ناراحت نباش ان شاء الله درست می شود؟ خداحافظی کرد و رفت.
بعداز ظهر روز بعد دوباره زنگ منزل به صدا در آمد، وقتی که در را باز کرده، سربازی را دیدم که یک دستگاه کولر گازی دست دوم را با خودرو به در منزل آورده است. او گفت: جناب سرهنگ دستور داده اند این کولر را تحویل شما بدهم.
روز بعد برای تشکر به دفتر ایشان رفتم. جناب سرهنگ با دیدن من از جا برخاست و قبل از اینکه چیزی بگویم، گفت: از این‌که کولر دست دوم بود ببخشید، اگر کولر جدیدی رسید، میگویم برایت عوض کنند.
 
شهیدعلیرضا یاسینی از یاران شهید منصور ستاری 15 دی ماه 1373 همراه با جمع دیگری از فرماندهان بلندپایه نیروی هوایی ارتش، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پایان پیام/
 
 
  • گروه خبری : عمومی,زندگی نامه,همسنگران شهید
  • کد خبر : 173
کلمات کلیدی
مدیر محتوا
خبرنگار

مدیر محتوا

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید